خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

فدای آبله هایت، رقیه گریه نکن

فدای تاول پایت، رقیه گریه نکن

تمام شد غمت ای دخترک که در دل شب

خدا نموده عنایت، رقیه گریه نکن

در این خرابه، در این شام تیره مهمانی

رسیده است برایت، رقیه گریه نکن

سری بریده به دیدارت آمده ست امشب

اثر نمود دعایت، رقیه گریه نکن

ببند بار سفر را که با پدر بروی

به سوی کوی خدایت، رقیه گریه نکن

به آسمان نگر آنجا که مادرت زهرا

زند به گریه صدایت، رقیه گریه نکن

شده ست پنج صفر روز عید قربانت

خرابه گشته منایت، رقیه گریه نکن

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:5 صبح نظر

ستاره بود و به دیدار ماه عادت داشت

سه ساله بود و به اغوش شاه عادت داشت

ز صحن خشک لبش خنده رد نشد بی اشک

شکسته بود و همیشه به اه عادت داشت

ز بس که پای برهنه دوید در پی سر

به خار های مغیلان را ه عادت داشت

شبیه عمه مظلومه سخت می نالید

به روضه های غم قتلگاه عادت داشت

نیایش سحرش مثل فاطمه جانسوز

شبیه جده خود با پگاه عادت داشت

نه از عزا به در آمد نه رخت خود را شست

تنش به سرخی و رنگ سیاه عادت داشت

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:4 صبح نظر

تا کی ز تن درد فراقم جان بگیرد
امشب دعا کن عمر من پایان بگیرد
گیرم وضو از اشک و رویت را ببوسم
آنسان که زهرا بوسه از قرآن بگیرد
با من بگو کی دیده یک طفل سه ساله    
رأس پدر را بر روی دامان بگیرد
با من بگو کی دیده یک مرغ بهشتی        
چون جغد جا در گوشه ی ویران بگیرد
با من بگو کی دیده طفلی در خرابه
اشک پدر را با لب عطشان بگیرد
با من بگو کی دیده اشک میزبانی
خاکستر و خون از رخ مهمان بگیرد
با من بگو ای جان بابا، با چه جرمی
دشمن هزاران بار از من جان بگیرد
با من بگو کی دیده با رسم تصدق
ریحانه ی زهرا ز مردم نان بگیرد
دست ار نداری با دو چشم خود دعا کن
زخم دل من از اجل درمان بگیرد
«
میثم» سزد در ماتمم آنسان بگریی
کز سیل اشکت چرخ را طوفان بگیرد

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:4 صبح نظر

 

 

بـخـواب بـر سـر زانــوی خـسـتـه ام، سـر بـابـا !

مـنـم هـمــان کـه صـدا می زدیــش: دخـتـر بـابـا

دلــم گـرفــت از ایـن کـوچـه هــای ســرد غریبـه

چـه دیـر آمـدی ای ســـر ! کجاسـت پیکــر بـابـا؟

مـیـان شــــام سیــاهـــی کـه یـک سـتـــاره نـدارد

دلــم خـوش اســت به نــور حضـور پـرپـر بـابـا

چـرا نبـود در آن روز، فـرصـتـی کـه خـدایـــــا

مـن ســه ســالــه شــوم، پـاســدار سـنـگـر بـابـا؟

چه خوب می شد اگر می شد این پرنـده کوچک

مـیـــان خــــون و پـریــدن، فــدای بــاور بــابــا

صـبـور بــاش! ســرت سـربـلـنـد بــاد، مـبـــادا!

نـگـــــاه دشـمـنــی افـتـــد، بــه دیــده تــر بـابـــا

بــخــوان برای من امشب در این سکوت خرابه

کـه خــواب ســرخ بـبـیـنـم، بـریـده حنجـر بـابـا

دلــم گـرفــت از ایــن کـوچــه هـای سرد غریبه

چــه دیـر آمـدی ای ســر! کجــاست پیکـر بابـا؟

مــرا بـبـر بـه دیــارم بـه کـوچــه هــای مدینـه

بـه خـانـه مـان، بـه هـمـان کـلـبـه مـحـقـر بابـا

بـخـواب بـر سـر زانـوی خسـتـه ام، سـر بـابـا!

و چـنـد لـحـظـه بعـد، آن صـدای گـریـه نیامـد

رسـیـده بـود گـل کـوچـکـی، بـه مـحـضر بابا

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:2 صبح نظر

ای همنشین زینب، نام حسینت بر لب

داری چه آتشین تب، من در کنارت امشب

با گریه تو گریم

در این سفر به هرجا، در سیر کوه و صحرا

گوئی: کجاست بابا؟ من مات ازین تمنا

با گریه تو گریم

ای دخت پاک لولاک، گریان ز داغت افلاک

خفتی به سینه خاک، چون اشک تو، کنم پاک

با گریه تو گریم

گاهی به یاد اکبر، گاهی ز داغ اصغر

داری دلی پر آذر، ای دخت نازپرور

باگریه توگریم

چون می‌کنم نظاره، از بهر گوشواره

گوش تو گشته پاره، دارم غمی دوباره

با گریه تو گریم

از آن هجوم و یغما، آثار خشم اعدا

بر چهره تو پیدا، ای یادگار زهرا

با گریه تو گریم

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:1 صبح نظر

اى عمه بیا تا که غریبانه بگرییم

دور از وطن و خانه ، به ویرانه بگرییم

پژمرده گل روى تو از تابش خورشید

در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم

لبریز شد اى عمه دگر کاسه صبرم

بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم

نومید ز دیدار پدر گشته دل من

بنشین به کنارم ، پریشانه بگرییم

گردیم چون پروانه به گرد سر معشوق

چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم

این عقده مرا مى کشد اى عمه که باید

پیش نظر مردم بیگانه بگرییم

سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم

اى گل گلزار پیغمبر کجا افتاده اى

از گلستانت چه شد کاین سان جدا افتاده اى

آمد از گلزار یثرب شاخه اى در کربلا

در دمشق از شاخسار کربلا افتاده اى

از مدینه بر سر دوش پدر تا نینوا

در بیابانهاى شام از ناقه ها افتاده اى

بر سرت هر دم شبیخون زد نهیب ساربان

زیر ضرب تازیانه از جفا افتاده اى

عمه معصومه ات شیون کنان دنبال تو

بارها، برخارها، دیدت زپا افتاده اى

یک زمان در قحط آب ، و یک زمان در منع نان

وز اسیرى در هزاران ماجرا افتاده اى

خواب در چشمت نمى رفت از جفاى ظالمان

نیمه شب در خواب خوش امشب چرا افتاده اى

چون شدى دلتنگ از زندگى رفتى به خواب

گفتى اى بابا جدا از جمع افتاده اى

ناله ها کردى زهجران گل اى مرغ بهشت

تا که گفتى شهر شام اندر عزا افتاده اى

کاخ مى لرزید، و مى لرزید آن جبار مست

گفت در دل طفل را آن سر، دوا افتاده اى

یا نوایت هم نوا بود آسمانها و زمین

ناگهان دیدند کآخر از نوا افتاده اى

از فغان زینب معصومه اندر مرگ تو

ناله هاى آتشین در هر فضا افتاده اى

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:0 صبح نظر

اى بارگاه کوچک تو قبله اى عظیم

وى روضه مبارک تو روضه نعیم

باشد حریم اقدس تو قبله گاه دل

تا خفته چون تو جان جهانى در آن حریم

هم دختر امامى و هم خواهر امام

هم خود کریمه هستى و هم دختر کریم

قدرت همین بس است که خوانند اهل دل

حق را به ابروى تو اى رحمت عمیم

اى نور چشم زاده زهرا ((رقیه جان ))

هر چند کوچکى تو بود ماتمت عظیم

خواهم که بر مزار تو گردم شبى دخیل

خواهم که در جوار تو باشم شبى مقیم

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  8:59 صبح نظر

از نوای نیمه جانم کاخ عدوانم شکست

دشمن دون ضربه خورد از اشک چشمانم شکست

بود همچون ذوالفقاری در غلاف آوای من

چون برون امد سپاه کفر عدوانم شکست

ظلم افشا شد هدف برگشت ظالم خوار شد

این همه در پرتوی فریاد سوزانم شکست

ابتکار ناله ام روح ستم را خورد کرد

در خرابه کاخ را احوال نالانم شکست

شام ویران را احد کردم زآه پر طنین

همچو زهرا تکیه گاه بیت الاحزانم شکست

هرچه گفتم زخمی ام با تازیانه کم یزن

زیر دست وپای دشمن جسم بی جانم شکست

شد لباس کهنه ام چون پرچمی دشمن شکن

داد استکبار را موی پریشانم شکست

من ستون محمل پروانه های نیلی ام

گفت دشمن رکن زینب جمع ارکانم شکست

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  8:58 صبح نظر

 بر در دروازه‏ ى حاجات دل

تا سحرم مست مناجات دل

راز و نیاز دل ما ذکر دوست

نیست کسى هر آنچه باشد از اوست

دست طلب به سوى او روز و شام

مسئلت از غیر جمالش حرام

هر که اسیر بى قرار یار است

به شوق او همیشه ره سپار است

دیده ببندد همه دم به راهش

جان بدهد بر سر یک نگاهش

به سر رود به سوى جانانه ‏اش

تا که رسد بر در میخانه اش

بر در میخانه گدایى رواست

اگر که ساقى کرم مرتضاست

ز مرتضى اگر کرم بخواهید

اگر که لطف دم به دم بخواهید

دل به طهوراى ولایت برید

حاجت خود به باب حاجت برید

نگویم این را که خدا عالم است

باب حوائج به خدا کاظم است

ز کاظمینش که ندیدم بسى

نیامده به دست خالى کسى

اگر که دستى برود به سویش

نمى‏ رسد مگر به آرزویش

یوسف زهرا که به زندان شدى

به قلب من همیشه مهمان شدى

به کاظمین تو اسیرم اسیر

جان رضا بیا و دستم بگیر

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در دوشنبه 89/10/6 ساعت  5:13 عصر نظر

 بر در دروازه‏ ى حاجات دل

تا سحرم مست مناجات دل

راز و نیاز دل ما ذکر دوست

نیست کسى هر آنچه باشد از اوست

دست طلب به سوى او روز و شام

مسئلت از غیر جمالش حرام

هر که اسیر بى قرار یار است

به شوق او همیشه ره سپار است

دیده ببندد همه دم به راهش

جان بدهد بر سر یک نگاهش

به سر رود به سوى جانانه ‏اش

تا که رسد بر در میخانه اش

بر در میخانه گدایى رواست

اگر که ساقى کرم مرتضاست

ز مرتضى اگر کرم بخواهید

اگر که لطف دم به دم بخواهید

دل به طهوراى ولایت برید

حاجت خود به باب حاجت برید

نگویم این را که خدا عالم است

باب حوائج به خدا کاظم است

ز کاظمینش که ندیدم بسى

نیامده به دست خالى کسى

اگر که دستى برود به سویش

نمى‏ رسد مگر به آرزویش

یوسف زهرا که به زندان شدى

به قلب من همیشه مهمان شدى

به کاظمین تو اسیرم اسیر

جان رضا بیا و دستم بگیر

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در دوشنبه 89/10/6 ساعت  5:11 عصر نظر

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir