سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

صادق آل رسول




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  1:52 صبح نظر

 با عرض سلام وادب خدمت تمام دوستان
 شهادت مظلومانه شیخ الائمه امام جعفرصادق(علیه السلام)
 را به ساحت مقدس امام زمان (عج)وتمام پیروان راستین
 آن امام همام تسلیت عرض می نمایم
مجمع الذاکرین بیت اباصالح(عج)مشهدالرضا



لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  1:40 صبح نظر

داغ صادق شرر سینه ام افروخته کرد

جگری سوخته یاد از جگر سوخته کرد

جگری سوخته کز داغ بر افروخته بود

باز هم از اثر زهر جفا سوخته بود

بر جگر آنکه ولایت به موالی همه داشت

محنت کشتن اولاد بنی فاطمه داشت

آن امامی که لوای شرف افراخته بود

زهر منصور به جانش شرر انداخته بود

آه از آنروز که بگرفت زطاغوت زمان

آتش از چار طرف خانه او را به میان

وندر خرمن آتش ولی رب جلیل

راه می رفته و میگفت منم پور خلیل

شعله را چون به در خانه تماشا می کرد

یاد آتش زدن خانه زهرا می کرد

آنکه هم ظاهر رو هم باطن ما می داند

با دلش زهر چه کرده است خدا می داند

روح دین بود ولی بی تب و بی تابش کردند

شمع کانون وفا بود که آبش مردند

چارمین قبله عشق است به دامان بقیع

رونق دیگر از او یافت گلستان بقیع

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  1:31 صبح نظر

« درد دل »               
ز بس فرزندت از منصور محنت دید اى مادر
دل از قید حیات خویشتن ببرید اى مادر
ستمهایى که مى‏دیدم ز منصور ستم گستر
به عالم گو کجا کافر ز کافر دید، اى مادر
بدو گفتم بده مهلت بخوانم من نمازم را
ولى آن بى حیا حرف مرا نشنید اى مادر
چون آن جانى بدان صورت مرا از خانه بیرون برد
تن طفلان من چون بید مى‏لرزید اى مادر
مرا بر سر هواى مملکت دارى نمى‏باشد
خود از من بارها این نکته را بشنیدى اى مادر
مرا اى کاش مى‏کشت که راحت مى‏شدم دیگر
چرا هر دم به قتلم مى‏کند تهدید اى مادر

شاعر: قاسم ملکى،

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  1:30 صبح نظر

 

دلم هواى بقیع دارد و غم صادق

عزا گرفته دل من ز ماتم صادق

دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم

زنم به سینه که آمد محرم صادق

سلام من به بقیع و به تربت صادق

سلام من به مدینه به غربت صادق

سلام من به مدینه به آستان بقیع

سلام من به بقیع و کبوتران بقیع

سلام من به مزار معطّر صادق

که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع

سلام من به ششم ماه فاطمىّ بقیع

سلام من به گل یاس هاشمىّ بقیع

ز غربتش چه بگویم که سینه‏ها خون است

براى صادق زهرا مدینه محزون است

دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت

که ذکر غربت لیلى حدیث مجنون است

همانکه غربتش از قبر خاکى‏اش پیداست

امام صادق شیعه سلاله زهراست

ز بسکه کینه و غربت به هم موافق شد

هدف به تیر جسارت امام صادق شد

همانکه فاطمه را بین کوچه زد گویا

ز کینه قاتل این پیرمرد عاشق شد

امام پیر و کهنسال شیعه را کشتند

امان که روح سبکبال شیعه را کشتند

براى فاطمه از بى کسى سخن مى‏گفت

براى مادرش از غربت وطن مى‏گفت

بخاک حجره‏اش از سوز سینه مى‏غلطید

پسر به مادر خود از کتک زدن مى‏گفت

از آن شبى که زد او را ز کینه اِبْن‏ربیع

دوانده در پى‏اش اندر مدینه ابن‏ربیع

فضاى شهر مدینه بیاد او تار است

هنوز سینه آن پیر عشق خونبار است

هنور مى‏کشد او را عدو به دنبالش

هنوز هم ز عدویش دلش به آزار است

هنوز تلخى کامش به حسرت شهدى است

هنوز چشم دلش به رسیدن مهدى است

 

 

 

سایت شیعتی

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  1:30 صبح نظر

ز هر طرف به کمان تیر غم زمانه گرفت

دل مرا که بسی بود خون، نشانه گرفت

چو جد خویش علی سالها به خانه نشاند 

ز دیده ام همه شب اشک دانه دانه گرفت

هنوز خانه زهرا نرفته بود زیاد 

که آتش از درو دیوار من زبانه گرفت

سپاه کفر به کاشانه ام حجوم آورد

مرا بزمزمه و ناله شبانه گرفت 

زباغ فاطمه صیاد، مرغ سوخته را

دل شب آمد و در کنج آشیانه گرفت

سر برهنه و پای پیاده برد مرا

پی اذیت من بارها بهانه گرفت 

هنوز خستگی راه بود در بدنم 

که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت

هزار شکرکه زهر جفا نجاتم داد

مرا بموج غم از مردم زمانه گرفت 

چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول

که گه بزهر جفا گه به تازیانه گرفت 

گرفت تاسمت نوکری زما«میثم» 

مقام سروری و جاودانه گرفت

 

 

غلامرضا سازگار

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  1:29 صبح نظر

 

عزیز فاطمه (س) جانم فدای قلب مغمومت 

فدای آن جمال پشت ابر غیب، مکتومت

 

عزای جد تو بر پاست دعوت می‏کنیم از تو 

بیا در مجلس اهل عزای جد مظلومت

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  1:28 صبح نظر

شهر مدینه کرب و بلا شد     زهرا در آنجا
صاحب عزا شد

قرآن نـاطق، جـان داده مظلوم
امام صادق، گردیده مسموم
در یـاری دیـن بـا قلب مغموم
امام صادق، گردیده مسموم
****
خون گشته دلها یکسر ز داغش    
 از تربت بی‌شمع و چراغش

مظلـومی او، گـردیـده معـلوم
امام صادق، گردیده مسموم
****
با آنکه یار قرآن و دین بود    
 مانند جدّش خانه‌نشین بود

از حقّ خود بـود، پیوسته محروم
امام صادق، گردیده مسموم
****
در یاری دین بی‌جرم و تقصیر    
 گاهی به زهر و گاهی به شمشیر

ظلم به عترت بوده است مرسوم
امام صادق، گردیده مسموم
****
خون گشته جاری از چشم امّت    
 بقی? الله سرت سلامت

قـرآن نـاطق جـان داده مظلوم
امام صادق، گردیده مسموم
****
عالم همه در ماتم نشسته     قلب
امام اُمّت شکسته

شد کشته جدّش، مظلوم و مهموم
امام صادق، گردیده مسموم
****

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  1:28 صبح نظر

شیعیان رهبر ما را کشتند 

صادق آل عبا را کشتند 

نور چشم علی و فاطمه را  

وارث کربوبلا را کشتند 

***   

دل او را دل شب آزردند 

از درو بام هجومش بردند 

ریسمان چونکه به دستش بستند 

غنچه هایش به حرم پژمردند 

*** 

 هرزمان رنگ جفا را می دید 

کوچه و کرب و بلا را می دید 

خانه اش چونکه در آتش می سوخت 

خیمه ی آل عبا را می دید 

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  1:27 صبح نظر

مردی غروب کرد وقتی افق شکست

خورشید دیگری جای پدر نشست

او یک امام بود هرچند بی قیام

اویک رسول بود جبریل شاهد است

در آخرین کلام حرفش نماز بود

اوجعفر خداست،پیری که بود و هست

از ترس بشکند دشمن نماز او

این یک نماز نیست تیغی است روی دست

از پای منبرش بستند دست او

قومی عبا به دوش جمعی قلم به دست

آتش چه م یکند با خانه خلیل

کاذب چه می برد از صادق الست

حرف از ثواب شد تشییع آمدند

ای دهر نابکار ای روزگار پست

زیر جنازه اش جمعند عده ای

فامیل بی نماز یا با نماز مست

کاش از ره ثواب جمعی به کربلا

تشییع شاه را بودند پای بست

وقتی افق شکست رأسی طلوع کرد

منبر سنان شد و واعظ بر آن نشست

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  1:26 صبح نظر

   1   2      >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir