خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

شوق
قلبِ خود را کرده‌ام نیمی و اشکم جاری است
نیمِ آن شاد است و نیمی غرق آه و زاری است
یک طرف از کربلا دارای زخمِ کاری است
قسمتی از شوق این گل، محوِ در دلداری است
این چنین حال و هوایی در وجودم نادر است
عاشقان میلادِ زیبای امامِ باقر است
* * *
شد طوافِ عرشیان مستانه بر گِردِ سرش
گشته زین العابدین مدهوش بوی عنبرش
هر دمی دلخون نماید با دو چشمانِ ترش
فاطمه بنتِ امام مجتبی را مادرش
یعنی ای مادر بدان من نینوایی می‌شوم
عاقبت من کودکی کرب و بلایی می‌شوم
* * *
در میانِ کودکان من هم پریشان می‌شوم
چون رقیه چون سرکینه دیده گریان می‌شوم
شاهدِ سوزِ عطش بر کامِ عطشان می‌شوم
راهیِ شامِ بلا، شامِ غریبان می‌شوم
روز اوّل از قیامِ کربلا من آگهم
وارثِ جدِ غریبم حضرتِ ثاراللهم




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/10/18 ساعت  10:10 عصر نظر

امشب قسمی خورده‌ام ای سینه که باید
دیده به جهان بندم در ذکر نشینم
بی وقفه کنم زمزمه تا جان به سر آید
آن وقت ز خاکِ قدمش بوسه بچینم
آنقدر بگویم ز لبم ذکر که شاید
تا حضرت والا نسب عشق ببینم
* * *
امشب به خودم گفته‌ام ای رند خرابات
برخیز مهیا شو و زن نعره‌ به هر سو
رو کن به همان منشاء پر نورِ عبادات
از او تو مدد گیر به ذکرِ حق و یا هو
یا حضرت سجاد تو ای قبله‌ی حاجات
چشمت شده روشن ز رخ نوگل خوش رو
* * *
این گوهر غلطان که به دریای تو افتاد
از پرتوی علمش همگان درس بگیرند
آن شهد که از هر سخنش جان به همه داد
بین لشکر اندیشه ز او مستند و اسیرند
هر یک صنمی پیش رخش خاک دهد باد
پیش قدمش گو که همه سخت بمیرند
* * *
این است بهشتی گوهر و شمس فروزان
با علم کند کاخ ستم را همه معدوم
هر جا که بُوَد حامی دین حامی قرآن
وین هست همان حجت و آن حضرت معصوم
او کیست که شد کرب و بلا واله و عطشان
ای سینه بگو باقر و پنجم گلِ مظلوم




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/10/18 ساعت  10:9 عصر نظر

میلاد که باشد این چنین پر آه است
گویا که ز داغِ کربلا آگاه است
او کیست شکافنده‌ی علمِ عالم
همنام محمد بن عبدالله است

عاشورایی
با آمدنش بهار شد شیدایی
در سینه‌ی انتظار شد غوغایی
از گلشن زین العابدین می‌آید
بر اهلِ جهان کودکی عاشورایی

فرمانده
شکر است که یاورِ رقیه آمد
فرزندِ برادرِ رقیه آمد
او همسفر کرب و بلا تا شام است
فرمانده‌ی لشکرِ رقیه آمد

جرعه
دل جرعه بنوش از قدح و جام محمّد
دیگر شده مرهم همه آلام محمّد
بشکفته گلِ پنجم گلخانه‌ی معشوق
او کیست؟ لقب باقر و همنام محمّد

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/10/18 ساعت  10:8 عصر نظر

اباصالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش
نجف رفتی کربلا رفتی کاظمین رفتی یاد ما هم باش
مدینه رفتی به پابوس قبر پیغمبر مادرت زهرا
به دیدارقبر بی شمع مجتبی رفتی یاد ما هم باش
زیارت نامه که میخوانی در کنار آن تربت خاموش
به دنبال قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش
بغل کردی قبر مادر را جای ما هم او ار زیارت کن
همان لحظه که به احوالش از نوا رفتی یاد ما هم باش
شب جمعه کربلا رفتی یادما هم کن چون زدی بوسه
کنار قبر ابوالفضل با وفا رفتی یاد ما هم باش
بزن بوسه جای ما روی قبر عباس و اکبر و اصغر
سر قبر قاسم و قبر عمه ها رفتی یاد ما هم باش
به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه
برای بوسیدن آن دردانه ها رفتی یاد ما هم باش
نماز حاجت که میخوانی از برای فرج یاد ما هم باش
شدی محرم در مراسم حج یا صفارفتی یاد ما هم باش
دعا کردی از برای معراج التماس دعا یاد ما هم باش
به هرجا رفتی برو مهدی هر کجا رفتی یاد ما هم باش
به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه
به یاد این نوکر درب آستان رفتی یاد ماهم باش




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:26 صبح نظر

طالب خون خدا متی ترانا و نراک
یابن مصباح الهدی متی ترانا و نراک


چه شود با تو کنم گریه سر قبر حسین
در مزار شهدا، متی ترانا و نراک


صبح جمعه ناله‌ام أین معزُّ الاولیاست
می‌زنم تو را صدا، متی ترانا و نراک


نیمه‌های دل شب کنار دیوار بقیع
دهم آهسته ندا، متی ترانا و نراک


میزند تو را صدا از سر نیزه‌ها هنوز
سر از بدن جدا، متی ترانا و نراک


چه شود ببینمت کنار بین الحرمین
سر و جان کنم فدا، متی ترانا و نراک


زخم قلب پسر فاطمه را مرهم نیست
بی ظهورت اَبدا، متی ترانا و نراک


چه شود از گل رویت بدهی یک صدقه
سر راهی به گدا، متی ترانا و نراک


چهره بگشا و ز آین? خونین دلم
زنگ محنت بزدا، متی ترانا و نراک


"میثم" از خون خدا با تو سخن گفت بیا

پسر خون خدا، متی ترانا و نراک




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:25 صبح نظر

مشعل فروز ولایت، آیینه ی کوثرم من
زهرای زهرا خصایل، ریحانة الحیدرم من
هر چند هستم به ظاهر، طفل یتیمی سه ساله
تی چهل سالگان را در کودکی مادرم من
طفلم ولیکن چه طفلی، طفل حسین شهیدم
یک فاطمه صبر و ایثار، یک زینب دیگرم من
طفل صغیر حسینم، نی نی، سفیر حسینم
فریاد سرخ ولایت، خون را پیام آورم من
ناموس بیت الولایم، شام است کرب و بلایم
با یک مدینه کرامت، یک کربلا لشگرم من
وجه خدا شمعِ بزمم، ویرانه میدان رزمم
شام است تسلیم عزمم، از کوه محکم ترم من
پیروز میدان عشقم، شمشیر فتح دمشقم
با عمه ی قهرمانم، هم گام و هم سنگرم من
با قامت کوچک خود، یک اسوه ی استقامت
با صورت نیلی خود، خورشید روشنگرم من
یاقوت از دیده سفتم، با مردم شام گفتم
آخر چرا می زنیدم فرزند پیغمبرم من
شد مصحف پیکرم پر از آیه با تازیانه
یک سوره ی کوچکم، نه! قرآن ز پا تا سرم من
من طایر قدس بودم، می خواندم و می سرودم
اکنون کنار خرابه، صید شکسته پرم من
پیوسته باب المرادم، تا حشر باب الحسینم
شهر شهادت حسین است، بر این مدینه درم من
شام بلا رزمگاهم، شمشیر من تیر آهم
هر قطره اشکم سپاهم، کی گفته بی یاورم من
دشمن مرا هم کتک زد، بر چهره، مهر فدک زد
فهمید از روز اول، بر فاطمه دخترم من
عمرم به پایان رسیده، خون از دوچشمم چکیده
امشب ز رنگ پریده، گل بر پدر می برم من
«
میثم» به دامان من زن پیوسته دست توسّل
زیرا که باب الحوائج تا دامن محشرم من

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:24 صبح نظر

  مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود

زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود

درد رقیه تو پدر جان یتیمی است

درد سه ساله تو مداوا نمی شود

شأن نزول رأس تو ویرانه من است

دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود

بی شانه نیز می شود امروز سر کنم

زلفی که سوخته گره اش وانمی شود

بیهوده زیر منت مرحم نمی روم

این پا برای دختر تو پا نمی شود

صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند

خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود

چوب از یزید خورده ای و قهر با منی

از چه لبت به صحبت من وا نمی شود

کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر

این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود

 

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:23 صبح نظر

که چه با خیل عزیزان تو ستمگر کردى

ظلم بر آل على بى حد و بى مرز کردى

ای یـار مهربانم ؛ بابای خسته جانم

برخیز و بین ملالم؛ من بر تو میهمانم

ای دختـر عـزیـزم؛ مهمان اشـک ریـزم

من سر به تن ندارم؛از جا چگونه خیزم

بابا به جان زهـرا؛ سیـرم از ایـن زمانه

بین پیکرم کبود است؛ از ضرب تازیانه

دیدم چه ها کشیدی در عالم اسیری

تو درس صبــر باید از مــادرم  بگیــری

بابا به کوفه دشمن؛ فریاد جنگ میزد

بر دختــران زهــرا ؛ از بام  سنگ میزد

دور از شما نبودم ای لاله ی کبودم

هنگام سنگ باران ؛ من روی نیزه بودم

آمد صدای قــرآن نــوری به دل نشاندی

گفتم بخوان دوباره ؛ بابا چرا نخواندی ؟

جانا مگر ندیدی اشرار کوفه  پستند

قرآن به نیزه خواندم؛ پیشانی ام شکستند

بابا شبی ز ناقه افتادم و نمردم

دور از نگاه عمه ؛ سیلی ضجر خوردم

آن شب که ناله کردی از دست  ضجر نامرد

از غیرتش به حالت  عباس گریه میکرد

تا شام من پدرجان دنبال سر دویدم

اما سر عمو را بر نیزه ها ندیدم

این نکته  را نگویی با  مـــادر اباالفضل

بر نیزه ها نمی ماند آخر سر اباالفضل

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:22 صبح نظر

طایر گلزار  وحی! کجاست بال  و پرت؟
که با سرت سر زدی به نازنین دخترت
ز تندباد خزان شکفته تر می شوی
می شنوم هم چنان بوی گل از حنجرت
به گوشه ی دامنم اگر چه خاکی بُوَد
اذن بده تا غبار بگیرم از منظرت
تو کعبه من زائرت، خرابه ام حائرت
حیف که نتوان کنم طواف دور سرت
ببین اسیرم، پدر! زعمر سیرم، پدر!
مرا به همره ببر به عصمت مادرت
فتح قیامت منم، سفیر شامت منم
تویی حسین شهید، منم پیام آورت
منم که باید کنم گریه برای پدر
تو از چه گشته روان، اشک زچشم تَرَت
خرابه شأن تو نیست، نگویم اینجا بمان
بیا مرا هم ببر مثل علی اصغرت
پیکر رنجور من گرفته بود التیام
اگر بغل می گرفت مرا علی اکبرت
این همه زخمت که هست بر سر و روی و جبین
نیزه و شمشیر و تیر چه کرده با پیکرت
اگر چه «میثم» نبود به دشت کرب و بلا
به نظم جان سوز خود گشته پیام آورت

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:21 صبح نظر

شعری که بر کاشی حرم مطهر حضرت حک شده است

زائرین قبر من این شـام عـبرتخانـه اسـت

مدفنم آباد و قصر دشـمنم ویـرانه اسـت

دخترى بودم سه سـاله دستــگیر وبىپـدر

مرغ بىبـال و پرى را این قفس کاشانه است

داشتم من بسترى از خاک و بالینى زخـشت

همچو مرغى کو بسا محروم از آب و دانه است

تکیه مىزد او به تخت سلطنت با کبر و وجـد

این تکبر ظالمـان را عـادت روزانـه اسـت

بر تن رنجور مـن شد کهنـه پیراهـن کـفن

پر شکسته بلبلى را ایـن خــرابه لانه است

محو شد آثـار او تـابنـده شـد آثـار مـن

ذلت او عـزت من هـر دو جـاویدانه است

شعری که بر کاشی حرم مطهر حضرت حک شده است

آنکو در این مزار شریـف آرمیـده اسـت

ام البکّا رقیه محـنت کشیــده اســت

این قبر کوچک است از آن طفل خـردسال

کز دهر سالخورده بسى رنـج دیـده است

اینجا زتاب غم دل زینب شـده اسـت آب

بس ناله یـتـیـم بـرادر شنیـده اسـت

اینجـا ز پا فـتاده و او را ربـوده خـواب

طفلى که روى خــار مـغیلان دویده است

یا رب به جـز رقیــه کدامـین یتیـم را

سر تسکین بدیـدن سـر از تـن بریده است

نازم به آنکه هستى خـود داد و از خـداى

روز ازل مـتاع شفـاعت خـریده اسـت

تنهــا زمین نگشتـه عـزا خانـه حـسین

پشت فـلک هـم از غم آن شه خمیده است

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/10/7 ساعت  9:20 صبح نظر

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir