»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص
دیده را دوخته ام،خسته به نقش حرمت
سر ناقابل خود را،بنهم در قدمت
دست بردم به امیدی به سر زلف تو باز
می کشم از دل وجان،منّت ابروی خمت
حَرَمت بوی صفا می دهد و بوی وفا
جان و دل زنده کند،مونس جانانه دمت
چه زبانها که به لطف تو سخنران شده اند
بنما دیده ما باز به لطف و کرمت
بوسه بر درگه تو می زنم از صدق و صفا
که شفاعت بکنی می دهم ای گل قسمت
شاعر:علی اکبر اسلامیان(مشهد)
لینک مطلب
یاوری کن ای تمام باورم
بیبهار آرزویت، پرپرم
اشک خون میبارم از هجران تو
یا رضا دست من و دامان تو
ضامن جان من دلخسته باش
ضامن این بالهای بسته باش
از غم عشقت ز پا افتادهام
از همه یاران، جدا افتادهام
مظهر لطف و کرامات خدا!
ای نشان رحمت بیانتها!
نیست در سر، جز هوای روی تو
جان فدای قامت دلجوی تو
آفتاب روشن صبح بهار!
روشنی در خلوت شبهای تار!
همرهی کن تا رهایی، یا رضا!
تا حریم آشنایی ، یا رضا!
وارهانم از غم بییاوری
تو امید دیدهی غمپروری
رمز شعر:
مثنوی موشح (یا ضامن آهو)
لینک مطلب
قطرهای دریاپرستم، یا رضا!
در هوایت مست مستم، یا رضا!
دل بریدم از همه خلق جهان
عهد و پیمان، با تو بستم، یا رضا!
با حقیقت آشنا شد باورم
از خود و بیگانه رستم، یا رضا!
پای در راه طلب بنهادهام
دل ز غیر حق گسستم، یا رضا!
پر کشیدم در هوای عاشقی
بر سر بامت نشستم ، یا رضا!
تا مرا خواندی بریدم از همه
ناگهان خود را شکستم، یا رضا!
هر چه هستم، ای گل باغ خدا!
از تولای تو هستم، یا رضا!
مستیام امروز و فردایی نبود
مست از روز الستم، یا رضا!
تا سپردم سر به راه سبز تو
قطرهای دریا پرستم، یا رضا!
لینک مطلب
دوای دل غمگین
بندگی بر در دربار رضا دین من است
خاک روبی ره زائرش آئین من است
شکر لله که مقیمم سر کوی شه طوس
مهر وی نقش به این سینهی بیکین من است
بایدی با مژگان خاک درش را روبم
کاین عمل نزد خرد موجب تحسین من است
بر ندارم ز گدائی درش هرگز دست
چون گدائیش دوای دل غمگین من است
دارد امید «مروج» که به من لطف کند
خسرو دین که همین خواهش دیرین من است
علی اکبر مروج الاسلام
لینک مطلب
زسوز عشق خود خاکسترم کن
سپس آواره بحر و برم کن
دلم بیچاره عشق تو گشته
عزیز من، تو بیچاره ترم کن
نمیبیند کسی داغ دلم را
بسوزان، شعلهور پا تا سرم کن
به شمع روی تو پروانهام من
بی از سوز عشقت پرپرم کن
صدای سوزش دل با تو گوید
مکن خاموش مرا، سوزانترم کن
متاعی نیست جان و سر که گویم
به بازار غمت سوداگرم کن
دو چشمم را دو جیحون کن دوباره
پر از خون سینه پر آذرم کن
جنون عشق سامانی ندارد
چنان مجنون، تو بی پا و سرم کن
دل من، دلبر من، مهدی من
به وصل روی خود عاشقترم کن
سید حسین هاشمینژاد
لینک مطلب
دربـار رضـا چـه بـاصـفـــا مــی
بـیـنــم
بـرتــر ز حـریـم کـبـریـــا مـی
بـیـنم
فـردوس بـریـن بـه پـیـش جـاه و فر او
از دیــده عـقــل کــم بـهـا مـی
بـیـنم
جـبـریـل امـیـن ز بـهـر تـعـظـیم و
سلام
عـجـز و ادب بــالـتـجـــا مـی
بـیـنـم
بر طوف رواق و مرقدش صبح و مسا
پروانه صفت شـاه و گـدا مـی بینم
هـر سـوخـتـه جـان را بـه سر تربت او
بـر لـب سـخـن رضا رضا می بینم
چـون سـاز کـنـم سـخـن به سوز غم تو
عـالـم ز محن، غرق عزا می بینم
صـدهـا چـو «حـیـاتـی» بـه در خـانه
تو
من ریزه خور خوان شما می بینم
لینک مطلب
در جستجوی جاوید
کبوتر خیالم پر میزند دوباره
سر میکشد به هر جا با قلب پر ستاره
پرواز با صفایش هر سو و هر کرانه
در جستجوی عشقی جاوید و بیکرانه
گاهی در اوج آسمان، گاهی فراز لانه
گاهی بروی دشتها، سر میدهد ترانه
در چشم نافذ او میخوانم این کنایه
دنیا چقدر کوچک، اما پر از گلایه
سنگ صبور من کو؟ دلتنگم از زمانه
پیک نجات من کو؟ قلبم پر از بهانه
در اشتیاق رویش در هر دعای ندبه
میخواند او را دلم، هر صبح روز جمعه
لینک مطلب
گل باغ خدا آمد، خوش آمد،
«رضا» آمد «رضا» آمد، خوش آمد!
به بام عشق خورشیدی درخشید
به باغ دل صفا آمد، خوش آمد!
«رضا» چشم و چراغ آفرینش
ز عرش کبریا آمد، خوش آمد!
گل مهتاب بزم مصطفایی
به بام مصطفی آمد، خوش آمد!
درخشان گوهر دریای هستی
چراغ راه ما آمد، خوش آمد!
زلال آیههای روشنایی
صدای آشنا آمد، خوش آمد!
ز گلزار بهاران مدینه
بهاری دلربا آمد، خوش آمد!
تو گویی از حریم پارسایی
علی مرتضی آمد، خوش آمد!
امید مرهمی بر جان شیدا
به درد ما، دوا آمد، خوش آمد!
شب عالم ز دیدارش، سحر شد
غم ما را، شفا آمد، خوش آمد!
دل و جانت مدینه! سبز و روشن
گل سرخ ولا آمد، خوش آمد!
به قلب «نسترن» تابید نوری
«رضا» آمد «رضا» آمد، خوش آمد!
لینک مطلب
خورشید به حُرمتت وضو می گیرد
گل در حرم تو آبرو می گیرد
مهتاب به پابوسی تو چون آید
با دیدن گنبد تو رو می گیرد
آهوی رمیده از جفای صیّاد
در دامن پُر مِهر تو خو می گیرد
دستی که رسیده بر ضریح پاکت
از دست محبّتت سبو می گیرد
هرچند که در کویر غفلت ماندیم
با یاد تو دشت رنگ و بو می گیرد
دلداده کُوی مهرت ای روح کَرَم
آنچه طلبیده مو به مو می گیرد
شاعر:رحمت ا.. حسن پور(ساری)
لینک مطلب