سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

اشارت از شما

عاشقی از ما، حمایت از شما
آرزو از ما، عنایت از شما
 
بی شما لطفی ندارد عاشقی‏
عاشقی از ما، حمایت از شما
 
ما و چشم انتظاری، دم به دم‏
بخشش و جود و سخاوت از شما
 
ما و یک دل، یک دل درد آشنا
چاره‏ی این درد غربت با شما
 
صد گره افتاده در کار دلم!
مژده‏های سبز رحمت از شما
 
در دل عاشق، دل شیدایی‏ام‏
این قیامت در قیامت از شما
 
درد بی‏درمان ما از حد گذشت‏
ای همه لطف و کرامت از شما!
 
آرزوی جان‏سپاری با من است‏
آرزویم را، اجابت از شما
 
ای امید دل! قرار «نسترن»
درد از ما، یک اشارت از شما
 
 





لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  1:44 صبح نظر

از خاک تو کسب آبرو کردم من

با عطر ضریح تو وضو کردم من

تا صید کسی نگردد آهوی دلم

مولای غریب بر تو رو کردم من

****************

آیینه دل درین حریم آوردم

رو جانب روضةُالنّعیم آوردم

نومید از این در نروم می دانم

چون روی به درگاه کریم آوردم

**********************

سحر رفت و فلق شد میهمانش

که خورشید است فرش آستانش

چه شوق انگیز آید از حریمش

نسیم صبحِ اشک زائرانش

 

شاعر:محمود تاری(تهران)




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  1:41 صبح نظر


ارمغان سبز

 

شهر «مرو» آغوش واکن،
میهمان آورده‏اند

از بهشت جاودانی،
بوی جان آورده‏اند

 

لاله‏ی سرخی ز گلزار
کرامات خدا

یعنی از: گلزار سبز
بی‏خزان آورده‏اند

 

آفتابی از مدینه،
شهر عشق و روشنی‏

نوری از انوار ذات
بی‏کران آورده‏اند

 

باغ دامان ترا، ای
خطه‏ی پاک خدا!

سرو بالایی زطرف بوستان
آورده‏اند

 

شام یلدای ترا، از
مقدم سبز رضا

روشنی‏ها از دیار
بی‏نشان آورده‏اند

 

بوی گل دارد زمین
و بوی گل دارد زمان‏

تا نشانی از رخ آن
دلستان آورده‏اند

 

دور مانی تا ابد از
غصه و اندوه و غم‏

بر سرت، دست خدا را،
سایبان آورده‏اند

 

سوی تو، زیباترین
آیات سبز عشق را

از گلستان محمد، ارمغان
آورده‏اند

 

 

 

باورت را، ای دیار
عشق! شهر آرزو!

دسته‏ای گل از بهشت
جاودان آورده‏اند

 

فصل پایان غم است
و بی‏قراریهای دل‏

مرهمی بر درد و اندوه
نهان آورده‏اند

 

گریه بس کن. ای دل
بی‏همزبان «نسترن»

چاره بر این گریه‏های
بی‏امان آورده‏اند

 

 

 





لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  1:40 صبح نظر

فضیلت زیارت کنندگان قبر حضرت علی بن موسی الرضا

از امام رضا علیه‏السلام روایت شده که حضرت فرمود:
زود باشد که با ظلم و ستم به زهر کشته شوم و در پهلوی هارون الرشید مدفون شوم و خداوند
تربت مرا محل تردد شیعیان و دوستان من قرار دهد، پس هر کس مرا در این غربت زیارت کند
واجب شود برای او که من او را زیارت کنم در روز قیامت و سوگند می‏خورم به خدائی که
محمد صلی الله علیه و آله را به پیغمبری گرامی داشته، و او را بر همه خلایق برگزیده
است که هر که از شما شیعیان نزد قبر من دو رکعت نماز بخواند حتما روز قیامت مستحق آمرزش
است و خداوند او را می‏آمرزد و به حق آن خداوندی که ما را بعد از محمد صلی الله علیه
و آله به امامت گرامی داشته است و ما را به وصایت آن حضرت مخصوص گردانیده است سوگند
می‏خورم که زیارت کنندگان قبر من در روز قیامت گرامی‏تر از هر گروهی نزد خدا هستند
و هر مؤمنی که مرا زیارت کند و در مسیر زیارت قطره‏ای از باران روی او بریزد خداوند
جسد او را بر آتش جهنم حرام می‏گرداند.
 

از امام صادق علیه‏السلام روایت شده که فرمود: از
پسر من موسی علیه‏السلام پسری به هم خواهد رسید که نامش موافق نام امیرالمؤمنین علیه‏السلام
باشد و او را به سوی خراسان ببرند و به زهر شهید کنند و در غربت او را دفن سازند. هر
کس او را زیارت کند و به حق او عارف باشد حق تعالی به او آنچه را که به آنهایی که پیش
از فتح مکه در راه خدا جان و مال خود را بخشیدند، عطا کند
. 

 

 





لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  1:35 صبح نظر

اول قدم

تا سر به سر کوی رضا باخته‏ایم‏
با درد و غم عشق رضا ساخته‏ایم‏
 
از خویش گذشته‏ایم در راه خدا
اول قدم عشق، سر انداخته‏ایم‏





لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  1:32 صبح نظر

زوار و زیارت

سمت مشدما، ایرانیا با قطار می‏ین‏
یگ وختی یم با طیاره از رو مدار می‏ین‏
 
یگ تیپشا، تیوتادرن، مرسدس درن‏
یگ عده‏یم با زن بچه پیکان سوار می‏ین‏
 
مردم بری زیارت مولای دین، رضا
از وادی رضا، همگی جون نثار می‏ین‏
 
شمع زیاد روشنه هر جا بری مراد
دورش تموم زوارا پروانه‏وار می‏ین‏
 
تهرونیا که شهر مشد مال خود شایه‏
از رشت و اردبیل می‏ین، از شهسوار می‏ین‏
 
از گوشه موشه‏های وطن همه جاش می‏ین‏
از اصفاهون و شیراز و از هر دیار می‏ین‏
 
از شرق و غرب و از جنوب و از سوی شمال‏
عشق امام رضا درن، امیدوار می‏ین‏
 
اینجه بری زیارت مولای هشتمین [1] .
ثامن امام سلسله‏ی هشت و چار می‏ین‏
 
یگ عده‏یم به ترمینال و گاراجا مرن‏
تو اتوبوس می‏شینن و بی‏اختیار می‏ین‏
 
یگ وخ دیدی ماشینگه از رای هراز امد
از آب علی و آمل و دریا کنار می‏ین‏
 
یگ شوفرم می‏بینی که از رای قدیم مره‏
از دامغون و میامی و از سبزوار می‏ین‏
 
القصه ای یره همی ساخ هی می‏ین می‏ین‏
با قوم و خویش و همسده، خواهر برار می‏ین‏
 
اینشالا همه‏شا به سلامت بی‏ین برن‏
زنده بشن، همیشه به ای روزگار می‏ین‏
 
مشهد ترافیک ادمه، بس شلغ مره‏
همه بری زیارت و گشت و گذار می‏ین‏
 
لا حول و ان یکاد و ماشالا مگم همه‏ش‏
چیشمام که شور نیست، با ایل و تبار می‏ین‏
 
اهل مشد که زوارا ره خیله دوس درن‏
زوارایم زیارت و دیدار یار می‏ین‏
 
از حولی‏شا تمیز می‏ین و واز تمیز مرن‏
انگار به حولی خودشا می‏ین، بر قرار می‏ین‏
 
اینشالا که خیال زیارت درن، کوجا
فکر تجارتن بری کار و بار می‏ین؟
 






لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  1:26 صبح نظر

ایضا در مدح حضرت امام رضا و توصیف مشهد


بگم از کوجای مشد، چمدنم‏
ای قد گفتنی هس که مو نمدنم‏
 
سزاواره که اول از هو بگم‏
ازو ضامن بره آهو بگم‏
 
نهم آستان، سرور هشتمین‏
امام مبین، قبله‏ی هفتمین‏
 
علی بن موسی، امام رضا
که تسلیم شد بر رضای خدا
 
ز مشرق که خورشید سر در کنه‏
دو گلدسته‏هاشه منور کنه‏
 
هوا از فلق نور پاشون مره‏
به خشت طلا پرتو افشون مره‏
 
سر گنبدش بیرق افراشته‏
به پا پرچم ایرونر داشته‏
 
منور بود سر به سر گنبدش‏
زند بوسه خورشید بر گنبدش‏
 
تتق می‏کشد تا دل آسمان.
چراغان و نور علی نور آن‏
 
ستیغ شفق از افق نیش زد
دل دشمن دین ره آتیش زد
 
به قربون ایوون و طاقش مرم‏
مو حیرون طاق و رواقش مرم‏
 
او سقاب خانه‏ی طلاشه ببین‏
نگاک یره، کفتراشه ببین‏
 
نقرخنه‏چی، کوس وسرنا دره‏
ددر دردرش ذکر مولا دره‏
 
همه خلق هستند دربون او
او که دربونه، جون به قربون او
 
تو مهمون خنه‏ش خوردنی هس تیار
خورشت و پلو، دیگها رفته بار
 
به زوار خوراک بهشتی مدن‏
اگر یگ دو ملیون بی‏ین، سیر مرن‏
 
بلمبن پلو با خورش رنگ رنگ‏
که کله‏ت ز عطرش بره منگ و دنگ‏
 
به پابوس مولای هشتم همه‏
ز تبریز و کرمان و از قم همه‏
 
ز یزد و ز شیراز و از اصفهان‏
ز رشت و ز ساری و مازندران‏
 
ز تهرون و بندر زیارت می‏ین‏
سراسر از ایرون، جماعت می‏ین‏
 
مخی سمت راه خراسون بی‏یی‏
با طیاره قبراق و آسون می‏یی‏

 
 
بشین مین طیاره از رو هوا
به مشهد برای زیارت بیا
 
بیا جت بوئینگر سوار رو عمو
نخواستی، سوار قطار رو عمو
 
اگر یگ وسیله‏ی سواری دری‏
یاواش‏تر بیا تا که سالم بری‏
 
اجیر باش و رانندگی کن یاواش‏
برو یگ کم تند، اما به جاش‏
 
ماشین ره چک و کنترل کن یره‏
که اخلاق تو، قاطی پاطی نره‏
 
علائم چو دیدی، خبردار باش‏
پلیسای ره  را تو همکار باش‏
 
اتوبوس هم مرکبی راحته‏
که سرویس او از روی ساعته‏
 
پلیس رهش مهر دفتر زند
که سرعت مبادا ز وی سر زند
 
مو و مشدی محمود و کل مندلی‏
اتوبوس گریفتیم سه تا صندلی‏
 
اتوبوسما بود زوار تور
رسندک مشد ماره از راه دور
 
خلاصه تو با هر وسیله می‏یی‏
یقینا که بی‏شیله پیله می‏یی‏
 
تو زواری و التماس دعا
الهی که هر سال بی‏یی شهر ما
 
بچسبن دو دستانه بر دامنش‏
بچین دانه چون مور از خرمنش‏
 
به الله وردی که بود کور کور
عطا کرد مولا دو چشم بلور
 
بهشت برین، جای فردوسی است‏
سخنور ابوالقاسم توسی است‏
 
نگه کن به فردوسی و شهر توس‏
همان شاعر رستم و اشکبوس‏
 
که داد سخن داده در هفتخوان‏
تومقصود ازین هفتخوان را بدان‏
 
که رستم بریده سر دیو را
زده بر زمین پیکر دیو را
 
بکش دیو نفس سفید و سیاه‏
کند نفس اماره حالت تباه‏
 
چه خوش گفت فردوسی راد مرد
همان شاعر صحنه‏ساز نبرد
 
«از اندیشه‏ی دیو باشید دور
گه رزم دشمن مجویید سور»
 
به شهنامه این گفته فرموده است‏
ز دیو درون مقصدش بوده است‏
 
به نفس پلیدت زوربار باش‏
به دنبال ایمون و کردار باش‏
 
به یک رنگ آی و مشو هفت رنگ‏
مقاوم به سختی، مدافع به جنگ‏
 
 
بکن پنجه‏ها نرم با مشکلات‏
الهی به قربون قد و بالات‏
 
گذر کن تو از هفتخوان هوس‏
قضا هر چه قسمت کند، هست بس‏
 
مک ای قذر فکر مرغ و کره‏
که هر جور بشه، زندگی طی مره‏
 
خدا ره شکر کن که تافتون درم‏
که نونر به میخا دلنگون درم‏
 
خراسون فراوونی نعمته‏
به مولا، داداش معجز حضرته‏
 
قلی نادر آقایه اهل کلات‏
که تاریخ از جرأتش منده مات‏
 
ببین موزه شه، چارقاشه ببین‏
سلاح و لباس و کلاشه ببین‏
 
تبرزین و شمشیر و زوبین دره‏
روی اسبه، دستش تبرزین دره‏
 
تبرزین به دست و جلودار بود
همه‏ی زندگیش رزم و پیکار بود
 
گیریفتک ز شاممد هند، باج‏
کوه نور و دریای نورر خراج‏
 
به دشمن بجنگید و پیکار کرد
قطرها ره شمش طلا بار کرد
 
ز شیخ طبرسی، فقیه یقین‏
خبرگیر و آرامگاهش ببین‏
 
تماشا بک مدفن پاک او
تو الحمد خوان شو سر خاک او
 
پالون‏دوز، آن پیر شیخ بها
که شیخ بها دید ازو نکته‏ها
 
به دور حرم مدفن پاک اوست‏
به کشکول بین، کیمیا خاک اوست‏
 
غلامان مولای جود و جواد
اباصلت هستند و خواجه مراد
 
مسلمان آزاده، خواجه ربیع
جلای وطن کرد و کاری بدیع‏
 
نه با دوستانش سر و کار داشت‏
نه با دشمنان قصد پیکار داشت‏
 
بخام دیدنی‏ها ز مشهد بگم‏
تمومی ندره، زیادی مرم‏
 
جغرق و ابرده با شندیز برو
کوسنگی که رفتی تماشا بکو
 
توستون فراوون ما ییلاق درم‏
زمستون که رف، و از قشلاق درم‏
 
تو از پارک ملت به بالا برو
به هر سو برای تماشا برو 
 
بگیر از رفیقان سراغ بهشت‏
سفر ساز کن سوی باغ بهشت‏
 
 
 
 
وکیلش در و دشت آباد کرد
چمنزار تفریح بنیاد کرد
 
ز مشهد به شهر نشابور مرم‏
ما یگ بیست و چار فرسخ دور مرم‏
 
خم کوچه آن مولوی مانده بود
که عطار، هفتم درش را گشود
 
همان هفت باب و در شهر عشق‏
گشود و رسید آن سر شهر عشق‏
 
صفا ده دل خویش از سیر او
بیا و بخوان منطق الطیر او
 
ز وحدت تو لبریز کن جام را
ببین خیمه‏ی قبر خیام را
 
به قصری که بر چرخ پهلو زده‏
شده فاخته، بانگ کوکو زده‏
 
دم از بی وفائی دنیا زند
به دنیا و دنیا طلب پا زند
 
علیم است و دانشور است و حکیم‏
حکیم ریاضی به حکمت علیم‏
 
شکوفه ببارد به قبرش بهار
خودش گفته خاکم شود لاله‏زار
 
مؤدب سرخاک این عارفان‏
ثناگوی باش و دعایی بخوان‏
 
به سبک حماسی روی این بود
که اشعار چاکر ملمع شود
 
گهی لهجه‏ای، گه کلاسیک مگم‏
محلی بگم، شعر انتیک مگم‏
 
به سوغات دارند یاران نیاز
بخر مهر و تسبیح با جانماز
 
مشد دیزی خوب سنگی دره‏
به هر کاره، چارجور خورش بار مره‏
 
دره طرقبه ما چلو صاف کن‏
چلو صاف کن، ترکه‏ی ارغوان‏
 
به لهجه‏ی مشد، سله گفته مره‏
سبد هم چلو صافی عنوان داره‏
 
توی هر خنه دار قالی درن‏
به خوش نقشگی کار عالی درن‏
 
مصور کنه قالی از پود و تار
گل و بلبل و مرغزار و بهار
 
برار رفیق مو حاجی صمد
بری چوپونا ساخته چوخی نمد
 
هنوزم نمد مالیه کار او
نگاک ببین گرمه بازار او
 
برو خطه‏ی تربت و قاینات‏
که کاشتن گل زعفرونره برات‏
 
ز عطرش مشام جونت تازه یه‏
ولی خوردن او به اندازه یه‏
 
کشاورزی از خاک ایران ما
به بار آورد شمش‏های طلا
 
 
مشد سوغاتی‏های فراوون دره‏
متاع گیرون، جنس ارزون دره‏
 
برارجان، تو کمتر شیش و بش بک‏
بیا فکر عناب و کشمش بک‏
 
زرشکم پلوره سزاوار هس‏
ازی خوردنی‏ها به بازار هس‏
 
تماشاک، شاخ نباتر ببین‏
تو پاتیل حب حیاتر ببین‏
 
پتیل نخ کشیده، شکر رخته توش‏
اتیش زیرش و استاکار رو به روش‏
 
مدرن ز خلق خدا پوستین‏
درازتر نره دستت از آستین‏
 
به جاش، کلچه پوستینی سوغات بخر
بری قوم و خویشات و بابات بخر
 
قلم از دهانش زبان درکشید
می از جام شعر و سخن سرکشید
 
کویر سخن خشک و من شرمسار
دوانم چنان اشتر بی‏مهار
 
به هر جا در ایران بود اوستاد
به شاگردی‏اش ازغدی گشته شاد
 
 

 


لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  1:24 صبح نظر


در پناه غریب وادی توس

مشد ما عجب صفای دره‏
کعبه‏ی دل، امام رضای دره‏
 
حجت حق، غریب وادی توس‏
چه وجودی، چه کیمیای دره‏
 
گنبد و ایوون طلاره ببین‏
جفت گلدسته‏ی طلای دره‏
 
درچه‏ی دل ره واکن از باطن‏
هی نگا کن خوش نگای دره‏
 
حج اکبر، طواف مرقدشه‏
عرفاتی دره، منای دره‏
 
سعی بین صفا و مروه بکن‏
سعی بین حرم، صفای دره‏
 
ولی المرشد از ره ارشاد
چه حریم و چه خانقای دره‏
 
کوس و سرنای نقرخنه‏ی آقا
سحر و شوم عجب صدای دره‏
 
هر که از حادثات تنگ امده‏
به مشد، ملجأ و پنای دره‏
 
هدف تیر عشق کن دلته‏
دل تو گر که مدعای دره‏
 
هر دلی جاش پیش حضرت نیست‏
ادم دل شگسته جای دره‏
 
سرمه‏دون پور کن از غبار رهش‏
دیده حاجت به توتیای دره‏
 
بری چشم کور مادرزاد
توتیای رهش شفای دره‏
 
الغرض، بهر درد بی‏درمون‏
مین دارالشفا، دوای دره‏
 
شتر از زیر کارد قصابی‏
گفت رفتم، شتر خدای دره‏
 
صاف امد پوشت پینجره‏ی حضرت‏
مدنیس ضامن بقای دره‏
 
صحبش رفت فراش آقا
کی دیگه حرف و ادعای دره؟
 
شتره تو باغ ملک آباد
مچره، مسکن و سرای دره‏
 
به! عجب آق شتر سعادت داشت‏
چه قذر ارج و خونبهای دره‏
 
بله هر کس که از ره اخلاص‏
امد اینجه، نیش نوای دره‏
 
یوسفم از بری خودش به مشد
ندره پا و دست و پای دره‏
 
 





لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  1:22 صبح نظر

امشب که گلی نجمه به بر آورده

بر سینه ی عرشیان شرر آورده

گویند به گوش هم در افلاک و زمین

حق حضرت زهرای دگر آورده




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/7/18 ساعت  11:2 عصر نظر




 

عزیز فاطمه (س) جانم فدای قلب مغمومت



فدای آن جمال پشت ابر غیب، مکتومت 


عزای جد تو بر پاست دعوت می‏کنیم

از تو 

بیا در مجلس اهل عزای جد مظلومت

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در پنج شنبه 89/7/8 ساعت  8:46 عصر نظر

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir