سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

حضرت صادق ز جفا کشته شد
شیعه بریز اشک غم از دیدگان
از دل غمدیده برآور فغان
سرور اقلیم ولا کشته شد
حضرت صادق ز جفا کشته شد
عالم و آدم به فغان زین عزا
جن و ملک نوحه کنان زین عزا
حجت حق سرور ما کشته شد
حضرت صادق ز جفا کشته شد
آه ز منصور لعین دغا
کشت و ز کین امام و مولاى ما
مظهر الطاف خدا کشته شد
حضرت صادق ز جفا کشته شد
لطف خدا در دو جهان یار ماست
چارده انوار مددکار ماست
نجل پیمبر ز جفا کشته شد
حضرت صادق ز جفا کشته شد
شیعه از این غم به نوا سر به سر
در این عزا به ناله و دیده‏ تر
وارث شاه اولیا کشته شد
حضرت صادق ز جفا کشته شد
***
، شاعر: آذر ***

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  12:43 صبح نظر

« جان پیغمبر »
پر کشم سوى زهرا، راحت گردم از غم‏ها
با جام زهر دشمن، حاجتم گشته روا
دلتنگم اى مدینه، خسته از جور و کینه
مى‏سوزم از غم یار، شعله دارم به سینه
مادر اى جانانه
‏ام، بى تو در غمخانه‏ ام
همچو تو دشمنم زد، آتشى بر خانه‏
ام
وارث حیدرم من، جان پیغمبرم من
از همه اهل عالم بنگر غریب ترم من
مظلومم و غریبم، داغت برده شکیبم
سوى بالینم بیا، اى که هستى طبیبم
همه دارو ندارم، به دل عشق تو دارم
یک دم کنارم نشین، تا به تو جان سپارم
(سبک
: اول مظلوم ) (
هستم غریب و تنها) ***

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  12:41 صبح نظر

« تکرار
غم
»        

باز
هم تاریخ غم تکرار شد

ظلم
یثرب باز هم تکرار شد

باز
هم یک خانه را آتش زدند

پیش
بلبل لاله را آتش زدند

باز
هم گلچین شقایق راشکست

حرمت
قرآن ناطق را شکست

باز
گلچین رمق از گلخانه برد

عندلیب
عشق را از لانه برد

باز
از بیداد قلبى خسته شد

باز
دست رادمردى بسته شد

باز
هم در پیش چشم کودکان

یک
پدر با دست بسته شد روان




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  12:40 صبح نظر

« پیکر مسموم »    
من غریبم مادرم
گشته مسموم پیکرم
بنشین در کنار نعش من
به یاد شهید بى کفن
یوسفى با کهنه پیرهن
واغریبا، واغریبا، واغریبا، زهرا زهرا (2)
رئیس مذهبم من
بنگر جان بر لبم من
خون جگر از زهرکینه‏
ام
مانده داغ تو به سینه‏
ام
کشته
‏ى زخم مدینه ‏ام
واغریبا، واغریبا، واغریبا، زهرا زهرا (2)
آیى هر دم به یادم
از غم تو جان دادم
مسموم زهر جفا هستم
غل بود بر گردن و دستم
همچو پهلوى تو بشکستم
( سبک:
سیدى کن نگاهم
)***

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  12:39 صبح نظر

« امیر مکتب »  
ساقى صدق و صفا، کشته
‏ى زهر جفا
فداى تو شوم اى، جلوه‏
ى نور خدا
ناله کنم ز غمت، گوشه‏
ى دل حرمت
اى همه جود و سخا، دست من و کرمت
من که گداى توام، مست ولاى توام
اگر اجازه دهى، به خاک پاى توام
دارو ندار منى، همه قرار منى
به وقت بى کسى‏ام،چاره‏
ى کار منى
گل مدینه تویى، قرار سینه تویى
کشته
‏ى جرعه ‏ى زهر، به جور و کینه
تویى
عزیز فاطمه‏
اى، نور دل همه ‏اى
به غربت و غم ما، تویى که خاتمه
‏اى
رئیس مذهب ما، امیر مکتب ما
نام تو اى گل من، همیشه بر لب ما

سبک : ساقی صدق و صفا عزیز فاطمه وای (4)***

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  12:38 صبح نظر


« آستان مادر»     
نیمه شب از خانه صاحبخانه رفت
در حصار ظلم مظلومانه رفت
یوسفى عازم به سوى چاه شد
پا برهنه سوى قربانگاه شد
بین ره مى‏کرد با خود زمزمه
بسته‏
ام بار سفر یا فاطمه
مادرا، امشب به سویت پر کشم
جام زهر، از شوق وصلت سر کشم
مادرا، امشب بنوشم زهر، را
تا نبینم کوچه
‏هاى شهر را
کوچه‏
هایى که دهد بوى تو را
بوى اشک و خون و پهلوى تو را
سالها رفت و هنوز از خانه
‏ات
مى‏رسد آواى مظلومانه‏
ات
هر زمان چشمم به آن در اوفتد
بر همه عضو من آذر اوفتد
تا کشم بر آستان تو سرى
گو هنوزم بین دیوار و درى




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/7 ساعت  12:26 صبح نظر

حامی قرآن و دین حافظ
مکتب

صـادق آل رسـول رهبر
مذهب

جان پاکش شد فدا در
ره دین خدا

یامهدی یامهدی
****
تسلیت بر مهدی و
شیعیان یکسر

در عــزای صـادق آل
پیغمبــر

قامت تقوا و دین آمده
نقش زمین

یامهدی یامهدی
****
قطره قطره همچو شمع
پیکرش شد آب

رنگ خورشید رخش گشته
چون مهتاب

شد نهان آن جان پاک
سروِ قدش زیر خاک

یامهدی یامهدی
****
جمله شاگردان او
اشکشان جاری

همـرهِ تـابـوت آن
حجّتِ بــاری

روزشان شد همچو شام
هم زراره هم هشام

یامهدی یامهدی
****
شرح اندوه و غم و
محنت و صبرش

آشکـارا بـاشد از غـربت
قبــرش

قبر او مانده خراب در
میان آفتاب

یامهدی یامهدی
****
در کنـار تــربت
مخفـی مـادر

شد نهان در خاک آن
نازنین پیکر

در غم آن مقتدا شد
مدینه کربلا

یامهدی یامهدی
****
روز و شب پیوسته این
آرزو دارم

تـا بـه دیوار بـقیع
چهره بگـذارم

خون‌دل ریزم مدام در
غم آن چار امام

یامهدی یامهدی
****




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/7/6 ساعت  12:58 صبح نظر

چه ظلم‌ها که به
اولاد مصطفی کردند

خدا گواست به آل علی
جفا کردند

گلوی تشنه بریدند از
حسینش سر

سر مقدس او را به
نیزه‌ها کردند

امام چارم ما را به
شام آوردند

میان خلق ورا خارجی
صدا کردند

امام پنجم ما را به
زهر کین کشتند

بسا ستم که به آن حجت
خدا کردند

به بیت حضرت صادق
هجوم آوردند

قیامتی دگر از این
ستم به پا کردند

سر برهنه دل شب ز
خانه‌اش بردند

چه ظلم‌ها که به آن
نجل مصطفا کردند

در آن سیاهی شب، اهل
بیت آن مظلوم

گریستند و برای پدر
دعا کردند

همه سواره و او را
پیاده می‌بردند

نه رحم کرده، نه از
حضرتش حیا کردند

سه بار تیغ کشیدند
بهر کشتن او

عجب به عهد رسول خدا
وفا کردند
!
امام صادق ما را به
زهر کین کشتند

مدینه را زغمش دشت
کربلا کردند

هزار مرتبه نفرین حق
بر آن قومی

که خط خویش ز آل علی،
جدا کردند

برای غصب خلافت زدند
زهرا را

چه شد که کودک ششماهه
را فدا کردند

به جای شاخ? گل بار
هیزم آوردند

حقوق فاطمه را پشتِ
در ادا کردند

بسوز و شعله برافروز
از جگر «میثم
»
که حمله بـر حرم وحی
کبریا کردند

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/7/6 ساعت  12:57 صبح نظر




ای صداقت سجده آورده
به خاک پای تو

صدق در گفتار و در
کردار و در سیمای تو

فضل و دانش ذره‌ای در
پیش خورشید کمال

عقل و ایمان سایه‌ای
از قامت رعنای تو

هر چه گیرد اوج فضل و
دانش و علم و کمال

کرسی تدریس باشد تا
قیامت جای تو

کوه طاعت بی ولایت
کمتر است از پّرِ کاه

نام? اعمال مردود
است، بی امضای تو

فضل و توحید و کمال و
منطق و علم و اصول

زنده‌تر هر روز از
گفتار روح‌افزای تو

هست چون ذات خداوند
تعالی بی‌مثل

در کمال بندگی شخصیت
والای تو

کعب? جان هستی و
پیراهن انوار حق

چون لباس کعبه زیبد
بر قد و بالای تو

بو بصیر و جابر و
حمران و هارون و هشام

قطره‌های کوچکی هستند
در دریای تو

با وجود آن که چون
خورشید می‌تابی به دل

همچنان مجهول مانده
قدر ناپیدای تو

آید از هارون مکّیِ
تو اعجاز خلیل

ای خلیل الله از
آغاز، رهپیمای تو

تا قیامت هر چه گل می‌روید
از بستان وحی

بر روی هر برگ آن
نقشی است از سیمای تو

چشم? عرفان تویی،
عرفان ز فیضت چشمه‌ای

معنی ایمان تویی،
ایمان بوَد معنای تو

مهر هر پروند? طاعت
همان مُهر شماست

حق‌پرستی بت‌پرستی می‌شود
منهای تو

آفرینش تشن? علم است
و می‌بینم مدام

کوثر دانش سرازیر است
از صهبای تو

نخل سبز نهضت سرخ
حسینی میوه داد

از زلال دانش و از
منطق گویای تو

در عبادت، در تضرع،
در مناجات و دعا

لحظه‌ها بودند هر شب
لیل? الاحیای تو

با چه جرأت دوزخی‌ها
در سرایت ریختند

ای دل اهل تولا جن?
الماوای تو

دست بسته، سر برهنه،
جسم خسته، لب خموش

ریخت بین ره عرق از
طلعت زیبای تو

با وجود آنکه عمری
سوختی و ساختی

آب شد از آتش زهر ستم
اعضای تو

مرغ شب می‌نالد و می‌گوید
از سوز جگر
:
حیف مولا عاقبت خاموش
شد آوای تو

کاش یک شب در دل
تاریک شب‌های بقیع

می‌نهادم رو به روی
تربت تنهای تو

ماه شوال المکرم را
محرم کرده‌ای

ای مدینه کربلا در
ماتم عظمای تو
!
آسمان هنگام دفن
پیکرت با گریه گفت

ای چراغ عرشیان در
خاک نَبوَد جای تو

سوز تو از نظم «میثم»
سرکشد بر آسمان

قبر تـو یـادآور غم‌های
جانفرسای تـو




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/7/6 ساعت  12:56 صبح نظر






ای چشم علم خاک قدوم زُراره ات

جان وجود در گرو یک اشاره ات

سبّوحیان فریفته ذکر دائمت

قدّوسیان مدیحه سرای هماره ات

هر کشف تازه جلوه ای از نور دانشت

هر لحظه از گذشت زمان یک از هزاره ات

دانش هر آنچه پیش رود در قفای تو است

 دانشسرای دهر بود
یاد واره ات

این چار امام وهفت اب و هشت جنّتند

مشتاق حسن و شیفته یک نظاره ات

شیخ الائمه صادق آل محمّدی

قرآنی و بود سُوَر بی شماره ات

تو آن سپهر معرفت استی که تا ابد

انوار علم می دمد از هر ستاره ات

تنها نه در کهولت سن یا که در شباب

نور کمال موج زد از گاهواره ات

باب حوائج همه باب البقیع توست

دلهای عارفان همه دارالزیّاره ات

یک بار کشت ابن ربیعت میان راه

منصور گشت باعث قتل دوباره ات

بودی تو چاره ساز همه عالم ونبود

جز صبر در برابر منصور چاره ات

تنها نسوخت بیت تو کافتاد بر جگر

از شعله های خانه ی زهرا شراره ات

جانت به لب رسید چه می شد اگر عدو

میبرد ای سلاله زهرا سواره ات

(میثم)اگر ز سوز تو افروخت نی عجب

ای سوخته ز سوز جگر سنگ خاره ات

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/7/6 ساعت  12:48 صبح نظر

<   <<   16   17      >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir