سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault {} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in;} div.Section1 {page:Section1;} -->

ساقی تشنه لب کرب و بلا واعطشا

قحط آب است در این صحرا واعطشا

کودکان جمله نهادند دل خویش به خاک

می رود ناله دل ها به سما واعطشا

گرچه ای ساقی طفلان تو زما تشنه تری

نگهی کن به لب تشنه ما وا عطشا

داده است اصغر بی شیر زگهواره پیام

کی عمو واعطشا واعطشا واعطشا

ای زطفلی شده آب آور نهضت مپسند

بلبل فاطمه افتد ز نوا واعطشا

ای به شیریت زده شیر خدا بوسه بدست

دست بر یاری عطرت بگشا وا عطشا

دست اطفال دل شب که بالا می رفت

همه در حق تو کردند دعا واعطشا

حاجران را ز عطش خشک شده زمزم چشم

ای لبت زمزم خشک شهدا واعطشا

مشک بی آب و لب خشک و دو چشم تر ما

با تو اند ای پسر شیر خدا واعطشا

سعی کن ای به فدای تو وسعیت (میثم)

خیمه ها مروه فرات است صفا واعطشا

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:25 عصر نظر

زمین علقمه دریای خون شد

تن بی دست سقا واژگون شد

عزیز فاطمه با قلب خسته

سر نعش علمدارش نشسته

به دامن گه نهد آن جسم صد چاک

گهی خون از دو چشمش می کندپاک

گهی گوید که ای ماه مدینه

چه گویم آب اگر خواهد سکینه

زجا برخیز ای سرو روانم

علمدار رشید و قهرمانم

به خیمه دخترم چشم انتظار است

به حال مرگ طفل شیر خوار است

شکسته از غمت پشت حسین است

پریشان گیسوان زینبین است

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:24 عصر نظر




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:24 عصر نظر

روشن آن دیده که هر شب به عزای تو گریست

صبح زد چاک گریبان و برای تو گریست

خواست آدم شود آسوده ز گرداب بلا

خواند نام تو و بر کرب و بلای تو گریست

نوح کشتی چون بنا کرد بر آن خشک زمین

آسمان آن همه دریا به هوای تو گریست

شعله سرکش آتش به خلیل راه دوست

تب او سرد شد و گل به صفای تو گریست

زمزم آن روز که جوشید از آن وادی عشق

عطش شوق تو را دید و بپای تو گریست

این همه دیده گریان اگر از لطف خداست

میتوان گفت به سوگ تو خدای تو گریست

ای که آهنگ عراق تو بود راه حجاز

بلبل عشق بر این شور و نوای تو گریست

زائری کو شده از فیض زیارت محروم

دل حرم کرد و بر این صحن و سرای و گریست

دردمندی که شد از نوش طبیبان مأیوس

به عزای تو به امید شفای تو گریست

من چرا اشک نریزم به رثای و حسین

دل که آتش شد از شور عزای تو گریست

تشنه لب بودم و آبم به نظر آئینه بود

شرمگین بود به خجلت به عزای تو گریست

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:23 عصر نظر

برخاسته از دشت بلا خط غباری

پیچیده به عالم سخن از یکّه سوارى

سجّاده نشین حرم عشق مهیّاست

تا بهر شهادت بشتابد به کنارى

شد بدرقه راه گل حضرت زهرا(علیها السلام)

بى تابى و اشک و عطش و ناله و زارى

تنهایى و شرمندگى و سوز و حرارت

آورده بر آن اختر تابان چه فشارى

اندر طلب دوست چنان واله و شیدا

انگار نمانده است در او صبر و قرارى

او در پى میعاد الهى است روانه

تاریک پرستان همه مست و در خمارى

شمشیر جفاى کوفه خیزبرداشت

آلاله دل به گریه آمد بارى

ناگاه بیفتاد سرماه منیرش

بر دشت بلا، کوى جفا، خاک صحارى

عالم به عزا نشست و جان ها همه در غم

بشکسته ستون عرش آرى آرى

زهرا و فرشتگان حق آمده بودند

تا بوسه بگیرند از آن جسم بهارى

سیناى دل شاعر نالان شده خونى

از قصّه جانکاه شه حضرت بارى

به روی نیزه ذکر یا حبیب است

هوا آکنده «أمّن یجیب» است

نه تنها کودکان تو، خدا هم

پس از مرگ غریب تو، غریب است

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:22 عصر نظر

دلم هوس کند از مدحت یکی سردار

دو دست عشق به مدحش کند ز طبع مهار

شمارم ازو صفاتش یگان یگان گویم

به عقل ناقص و فهم قصیر و طبع فتار

اگر چه منقبتش ا ظهر من ا لشمس است

نعات وی شده مشهور بین خرد و کبار

و لیک فیض وصافش چو بوی مشک و عبیر

زیاد گردد چندانکه می کنی تکرار

شهی که صولت حیدر ز جبهه ات ظاهر

نمود هیبت اژدر ز نعره ات اظهار

توئی که اسم تو مرسوم در حجاز و هوازن

توئی که نام تو معروف در بلاد و دیار

نهنگ بحر بلائی و ببر دشت غزائی

بطل کشی و مبارز فکن هژبر آثار

دم مصاف یلان از نشست و شصت تو

گراز وش تنه بر هم زند دود بقطار

فراز نعره ات ار بگذرد ز دشت و جبل

فغان ز دیو و دد ید نوا ز کوه و مغار

توئی دلاور نا می سقی تشنه لبان

بروز طف حسین را بدی مشیر و مشار

ز بس وفا و کمالات و فضل مدغم توست

ترا بخواند ابواالفضل مؤمن و کفار

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:21 عصر نظر

 

راه من ، از کثرت دشمن ، زهر سو بسته بود

داغها پی در پی و ، غمها بهم پیوسته بود

بسکه از میدان ، درون خیمه ، آوردم شهید

بود سرتاپای من خونین و ، زینب خسته بود

هر شهیدی ، شاهکاری داشت در اینجا ، ولی

کارهایت ای برادر جان همه برجسته بود

تا به سوی خیمه برگردی مگر با مشگ آب

جام در دستش رقیه ، منتظر بنشسته بود

من تک و تنها ، گشودم راه قربانگاه تو

گرچه دشمن ، هر زمان ، در هر طرف ، یک دسته بود

بر زمین افتاده دیدم پیکرت را غرق خون

مشگ خالی و ، دو دست و ، پرچمی بشکسته بود

پشت من ، از داغ جانسوزت ، برادر جان شکست

چونکه رکن نهضتم ، بر همتت وابسته بود

هر چه کوشیدم ، که در بر گیرمت ، ممکن نشد

بسکه دشمن ، جمله اعضایت ، زهم بگسسته بود

خواستم ، آنگه ببندم چشمهایت را اخا

لیک پیش از من عدو با تیر چشمت بسته بود

ناله عباس را تا دشمن او نشنود

گریه اش ، در وقت جان دادن ( حسان ) آهسته بود

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:21 عصر نظر

 

دستى بدامانت زنم اى مهربان ابوالفضل

از مرحمت لطفى نما بر شیعیان ابوالفضل

ما عاشقان کربلائیم اى مه تابان

جوئیم همه راهش ز تو با صد فغان ابوالفضل

دست جدا شد از بدن در راه مقصد ایدوست

آسان کنى هر کار سخت از دست جان ابوالفضل

از چشمه فیضت بسى سیراب گشتند اى عجب

ما هم بدین حسرت دمادم ناتوان ابوالفضل

تا حق خدائى مى کند روشن چراغ دین است

پروانه سان جمعى ز سوزش هر زمان ابوالفضل

نام حسین و کربلا آتش زند بجانم

سوزد اگر ریزم ز غم اشکى بجان ابوالفضل

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:19 عصر نظر

دست من افتاد اما آبروی من را خرید

مادرم ام اللبنین شد نزد زهرا رو سفید

گرچه با صورت به مهر کربلا کردم سجود

آبرویم را همین یک سجده در عالم خرید

سجده ای کردم به روی مهر لبهای حسین

که صدای ذکر آن را زینب از خیمه شنید

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:19 عصر نظر

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault {} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in;} div.Section1 {page:Section1;} -->

 

دریا تمام سوز لبش را به آب داد

صحرا به تشنگان قدح آفتاب داد

مردی سوار اسب بهب دیا سلام کرد

باران نیزه بود که او ار جواب داد

آهسته از برابر من تشنه می گذشت

مردی که خویش را به دم التهاب داد

صحرا ز نیزه های عطش خیز آفتاب

خود را به دست مرحمت آن جناب داد

اسبش تمام حادثه را شیهه می کشید

چون تکسوار معرکه را از رکاب داد

دست من افتاد اما آبروی من را خرید

مادرم ام اللبنین شد نزد زهرا رو سفید

گرچه با صورت به مهر کربلا کردم سجود

آبرویم را همین یک سجده در عالم خرید

سجده ای کردم به روی مهر لبهای حسین

که صدای ذکر آن را زینب از خیمه شنید

بی وضو و بی تیمم بود گرچه سجده ام

فاطمه جای تیمم دست بر رویم کشید

تا صدا کردم اخا ادرک اخا دیدم حسین

دستهایش در کمر بود و به مقتل می دوید

تا سرم را روی زانو زهرا گرفت

اشک پاک دیده اش بر چشم خونبارم چکید

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:18 عصر نظر

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir