سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

 

مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته

و از نـــگاه تـــری خــون چکیــد آهسته

وآب دســت بـه دامــان مــاه صحرا شـد

همین که مشک گــریبان دریــد آهسـته

نـگاه مشــک گـریـزان به خیمه ها افتاد

وآب زیـــر لــب آهــی کشــید آهســته

غبار و شیهه‌ی اسبان کمان و تیغ دغا

نســیـم، زیــر علـم، می‌خزید آهسـته

سـوار، خـم شد واز اسب، به زیر افتاد

بـــه‌روی خــــاک بـــلــا  آرمــید آهسته

و در میــان هیـاهوی اسـب‌ها، آن مرد

صدای ناله‌ی زهرا (س)، شنید آهسته

و بـــر جنــــازه‌ی او آفــتــاب را دیــــدم

که زیــر بار غمش می خمید ، آهسته

و در جــواب شــهیدان که منتظر بودند

ســتــون خیمــه‌ی او را کشید آهسته

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:35 عصر نظر

من قدرتی دیگر به تن ندارم

دستی دگر چون در بدن ندارم

دشمن چو بسته راه من ز هر سو

به خیمه راه آمدن ندارم

افتاده ام تنها به چنگ دشمن

و آن بازوی لشگر شکن ندارم

زین حال من ، عدو گرفته نیروA

چون قدرتی دیگر به تن ندارم

شد پاره مشگ و ، آبها فرو ریخت

به خیمه ، روی آمدن ندارم

شرمنده ام اخا ، چو پیشم آئی

من قدرت بر پا شدن ندارم

زینب مگر چشم مرا ببندد

در کربلا ، مادر که من ندارم

پوشیده ام لباس فخر و عزت

چه غم اگر که من کفن ندارم

به مادرم ام البنین بگوئید :

دیگر غمی ازین محن ندارم

جز وصف حال عاشقان ( حسانا )

در مطلبی میل سخن ندارم

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:34 عصر نظر

ماه انورم عباس مهر خاورم عباس

یار و یاورم عباس اى برادرم عباس

اى معین و یاور من اى امیر لشکر من

نازنین برادر من اى برادرم عباس

حیف از این قد و قامت خوش بر آمده کامت

چون برم دیگر نامت اى برادرم عباس

کو دو دست و بازویت چیست زخم پهلویت

حیف از این مه رویت اى برادرم عباس

تشنه اند طفلانم کودکان ویلانم

از غم تو نالانم اى برادرم عباس

داغت اى جوان پیرم کرده وز جهان سیرم

از غمت زمین گیرم اى برادرم عباس

مانده ام ببین تنها در میان این اعدا

اى غضنفر هیجا اى برادرم عباس

دیه از چه نگشایى گفتگوى ننمایى

خیمگه چرا نایى اى برادرم عباس

سینه ام ز داغت خست پشتم از غمت بشکست

چاره ام برفت از دست اى برادرم عباس

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:33 عصر نظر




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:33 عصر نظر

 

قحط آب است و صدف از رنگ گوهر شد خجل

هم ز مادر طفل و هم از طفل مادر شد خجل

کافرى از بس که زان مسلم نمایان دید دین

سر به پیش افکند و در پیش پیمبر شد خجل

هاجرى زمزم پدید آورد و طفلش تشنه بود

سعى بى حاصل شد و زمزم ز هاجر شد خجل

با عمو مى گفت طفل تشنه کام خود ولیک

سر فرازم کن رباب از روى اصغر شد خجل

مشک خالى و دلى پر از امید آورده بود

و ز رخ بى آب و رنگش آب آور شد خجل

سخت سقا بهر آب و آبرو کوشید لیک

عاقبت کوشش ، ز سعى آن فلک فر، شد خجل

مایه آن پایه همت ، گشت نومیدى ز آب

و ز لب خشکیده او، دیده تر، شد خجل

روح غیرت ، جان مردى ، ذات عشق ، اصل وفا

هر یک ، از آن ساقى کوثر، حوض کوثر شد خجل

زان طرف ، عباس از طفلان خجل ، زین سو، حسین

آمد و دید آن فتوت ، از برادر شد خجل

خواست ، برخیزد به پا بهر ادب ، دستى نبود

و آن قیامت قامت ، از خاتون محشر شد خجل

ریزش اشکت کند ((انسانیا)) این سان سخن

بى سخن زین درفشانى در و گوهر شد خجل

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:30 عصر نظر

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault {} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in;} div.Section1 {page:Section1;} -->

فرزند على حیدر کرار ابوالفضل

و ز حلم و ادب سَرْوَرِ اخیار ابوالفضل

اى ماه بنى هاشم و مصداق فتوت

گشتى پدر فضل به ادوار، ابوالفضل

از همت و ایمان و فداکارى ، و اخلاص

دارى تو نشان همه احرار، ابوالفضل

از بهر برادر، چو على بهر پیمبر

اى حامى حق ، در همه رفتار، ابوالفضل

در دست بلا خیز تو هر خصم هر آسان

و زهیبت تو لرزه بر اشرار، ابوالفضل

پشت سپه حق و عدالت ز تو شد گرم

از بهر حسین یاور و غمخوار، ابوالفضل

اى دشمن بیداد و طرفدار عدالت

اى همچو على در همه کردار، ابوالفضل

تو باب حسینى ، به همه بابِ حوائج

بنما نظرى سوى من زار، ابوالفضل

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:29 عصر نظر

عباس آمد و به کف از آه خود علم

چون قرص آفتاب که تابد به صبحدم

گفتا کنون نه جاى علمدارى من است

این آه کودکان تو و این ناله حرم

اذن جهاد دشمن از آن شه گرفت و داد

بر پاى شاه بوسه و بر دست شد علم

با نوک نیزه خصم به هم کوفت تا شکافت

قلب سپاه و پس به سر آب زد قدم

پر کرد مشک و خواست لب خشک تر کند

یاد آمدش ز تشنگى سید امم

آن آب را نخوردو روان شد به خیمه گاه

کابى دهد به تشنه لبان دیار غم

دورش سپاه چون گهرى بود آبدار

همچون نگین احاطه نمودند لاجرم

خستند هر دو دست وى از خنجر جفا

بستند هر دو چشم وى از ناوک ستم

تیرى به مشکش آمد و آبش به خاک ریخت

تنها نریخت آب که خونش بریخت هم

شد مشک او ز آب تهى قالبش ز خون

نخلش ز پا در آمد و سروش خمید هم

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:27 عصر نظر

عباس که بود در سرش شوق گذشت

دیدند چگونه دارد او ذوق گذشت

جان در ره آب داد و یک جرعه نخورد

این است گذشتی که بود فوق گذشت

((((((((((()))))))))))

در شب گل آفتاب کشتن سخت است

آیات خدا به خون نوشتن سخت است

تاریخ زجان گذشته دیده است زیاد

لب تشنه ز آب در گذشتن سخت است

(((((((((())))))))))

تا آب روان به کودکانش برسد

نگذاشت که آب بر دهانش برسد

ترسید اگر دیر بجنبد عباس

شاید خللی به امتحانش برسد

(((((((((())))))))))

شاعر:سید رضا مؤید




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:27 عصر نظر

سرباز اسلامم سردار عاشورا

دستم گره بگشود از کار عاشورا

شاگرد ممتاز دبستان حسینم

با چشم و دست و سر نگهبان حسینم

عمرى بود کز جان ، کردم نگهدارى

تا در رهش امروز، سازم فداکارى

جان بر کف و قربانى جان حسینم

با چشم و دست و سر نگهبان حسینم

لب تشنه آبم امّا نه از دریا

آبى که نوشاند در کام من زهرا

من جعفر طیار یاران حسینم

با چشم و دست و سر نگهبان حسینم

وقتى مرا دیگر بگذشت آب از سر

آب ارچه نوشیدم از دست پیغمبر

شرمنده باز از کام عطشان حسینم

با چشم و دست و سر نگهبان حسینم

من ماه و او خورشید در چرخ توحید است

ماهى که سرگردان در گرد خورشید است

یک قطره از دریاى احسان حسینم

با چشم و دست و سر نگهبان حسینم

فرقم اگر بشکست شد خاک راه او

دستم اگر افتاد شد بوسه گاه او

سر تا قدم دست بدامان حسینم

با چشم و دست و سر نگهبان حسینم

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:26 عصر نظر

سالها بر درگهت خدمتگذارم یا حسین

وین زمان بر لطف تو امیدوارم یا حسین

مادرم بودت کنیز و من ترا هستم غلام

ای غلامی تو تاج افتخارم یا حسین

ای ید مشکل گشایت بر همه عالم محیط

مشکلی لاینحل افتاده بکارم یا حسین

تشنه گان در انتظار آب و من در پیش آب

غرقه در خون تاب ره رفتن ندارم یا حسین

اذن آب آوردنم دادی ولی ممکن نشد

زین جهت از پیشگاهت شرمسارم یا حسین

گرچه چشمم بسته شد از خون ولی در راه تو

باز باشد دیده گان انتظارم یا حسین

دشمن از تیغ جفا انداخت دستم را چو دید

دست از دامان مهرت برندارم یا حسین

ای تو صاحب اختیارم رحمتی کز یک عمود

رفته از دل تاب و از کف اختیارم یا حسین

گر برادر خواندمتبود از کمال اشتیاق

ورنه در کویت غلامی جان نثارم یا حسین

در ولادت دیده بگشودم بدامان علی

در شهادت سربپایت می گذارم یا حسین

در حضورت گرنه برخیزم مرا معذور دار

چون که دیگر طاقتی بر جان ندارم یا حسین

بر (مؤید)التفاتی کن به جان اکبرت

کزدل سوزان شد اینسان سوگوارم یا حسن




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  8:26 عصر نظر

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir