»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص
آن خالقی که بر تن بی روح جان دهد
مهر تو رایگان به دل خاکیان دهد
از خلقت تو خواست خداوند لامکان
ما را کنار رحمت عامش مکان دهد
خواهد اگر خدای نبخشد گناه ما
ما را چرا امام چنین مهربان دهد؟
آن پرچمی که بر سر بام حریم توست
راه بهشت را به محبان نشان دهد
روز جزا که در صف قرآن و عترتیم
ما را امام ثامن و ضامن امان دهد
بی امتحان مرا به غلامی قبول کن
رسوا شود اگر دل من امتحان دهد
قلب (حسان) ز شوق تو از غصه فارغ است
خواهد که در جوار تو ای شاه جان دهد
لینک مطلب
مدح هشتمین اختر فروزندهی امامت
ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدائی
خفته در خاک خراسان، تو غریبالغربائی
چه ثنا گویمت، ای داور هفتاد و دو ملت
که ثنا خوانده خدایت، تو چه محتاج ثنائی
این رواق تو و صحن و حرمت، همچو بهشت است
روضهات، جنت فردوس و مسمی به رضائی
آه، از آن دم که ز سوز جگر و حال پریشان
نالهات گشت بلند، آه تقی جان به کجائی
ای شه یثرب و بطحا، تو غریبی به خراسان
سرور جمله غریبان و معینالضعفائی
اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند
جان به قربان تو ای شاه که حج فقرائی
لینک مطلب
چه غم از روز جزا دارم رضا دارم
چه باک از آتش قهر خدا دارم رضا دارم
به دریای بلا گر پا نهم هرگز نمیترسم
که من هم کشتی و هم ناخدا دارم رضا دارم
چه باک از جرم و تقصیر گناه من که در محشر
شفیعی چون علی موسی الرضا دارم رضا دارم
همین بس فخر من در هر دو عالم ای خردمندان
که سلطان سریرارضا دارم رضا دارم
من از روز ازل پروردهی عشق رضا باشم
به دل مهرش به لب مدح و ثنا دارم رضا دارم
غلام درگه شاه خراسانم چه غم دارم
چه حاجت غیر او بر ما سوا دارم رضا دارم
به ملک فقر دارم پادشاهی من از آن روزی
که سر بر آستانش چون گدا دارم رضا دارم
چرا حیران و سرگردان و دور افتاده از راهم
که در این ره دلیل و رهنما دارم رضا دارم
فرا گیرد اگر تاریکی بیداد عالم را
چه غم باشد که من شمس الضحی دارم رضا دارم
کجا سوزد مرا آتش که من از عشق آن سرور
دلی آکنده از مهر و وفا دارم رضا دارم
بگیرم زندگی از سر کنار قبر آن سرور
چو من سرچشمه آب بقا دارم رضا دارم
مدال افتخار نوکریش را ز جان و دل
(رضائی) گفت با صدق و صفا دارم رضا دارم
لینک مطلب
شفای لال مادرزاد
شب جمعه 23 رجب 1337 زائری از نواحی سلطانآباد
عراق، به نام شکر ا... که لال مادرزاد بود فهمید که جماعتی از اهل سلطانآباد قصد زیارت
امام هشتم علی ابن موسی الرضا علیهالسلام را دارند. وی نیز ارادهی تشرف به دربار
آن بزرگوار را نموده و عازم شد و با آنها پیاده راه افتاد و چون لال بود به اشاره بین
راه مقاصد خود را به همراهان میفهمانید تا شب چهارشنبه 21 رجب وارد مشهد شدند و به
حرم مطهر مشرف گردیدند.
چون شب جمعه رسید او بیخبر از همراهان به قصد بیتوته
در حرم شریف ماند و پیش روی مبارک امام(ع)گردن خود را به آنچه به کمرش بسته بود به
ضریح بست و به اشاره عرض کرد ای امام غریب زبان مرا باز و گوشم را شنوا فرما پس گریهی
بسیاری کرد و سرش را بضریح مقدس گذاشت خوابش برد.
وقتی نگذشت که کسی انگشت سبابه به پیشانی وی گذاشت
و سرش
را از ضریح بلند نمود نگاه کرد سید بزرگواری را
دید که با قامتی معتدل و روئی نورانی و محاسنی مدور و بر سر مبارکش عمامهی سبزی بود
و تحت الحنک انداخته و بر کمر شال سبزی داشت پس با تمام، انگشتان خود بر پهلوی او زد
و فرمود شکرا... برخیز خواست برخیزد، گرههای شال گردن را باز کند و آنگاه بلند شود.
چون نگاه کرد دید تمام گرهها باز شده است.
پس برخواست و متوجه آن حضرت شد دیگر آن بزرگوار
را ندید لکن صدای سینه زدن و نوحهی زائرین را در حرم مطهر میشنید، آنوقت فهمید که
امام به او شفا مرحمت فرموده است.
لینک مطلب
گوهر افشان کن زجان
ای دل که میدانی چه حاجت
مهبط نورالهی روضه
پاک رضاست
در دریای فتوت گوهر
کان کرم
آنکه شرح جود آبا
کرامش هل آتاست
ظلمت و نور جهان عکسی
زموی و روی است
موی او والیل اذا
یغشی و رویش والضحاست
قبه گردون ندارد قد
خار درگهش
یارب این فردوس اعلی
یا مقام کبریاست؟
سرمهای از خاک پای
او کشیدست آفتاب
موجب این دانم که
عینش منبع نور و ضیاست
اوست بعضی از وجود
آنکه در معراج قدس
گرد بغل مرکبش روح
الامین را توتیاست
قبل میگردد روان از
بوی خاک در گهش
خاک نتوان گفتنش کز
روی عزت کیمیاست
قبه پرنورش از رفعت
سپهر دیگریست
و اندرو ذات پرانوارش
چو مهر اندرشماست
رفع گردون گردان دارد
آنکه بر سری
مجمع تقوی و عصمت
مرکز صدق و صفاست
حاسد ار نشناسدش کز
روی رفعت کیست او
پادشاه اقنیا و ازیکا
واصفیاست
قرهالعین نبی فرزند
دلبند وصی
مظهر الطاف ایزد، فخر
اصحاب عباست
مقتدای شرق و غرب و
پیشوای بر و بحر
خود چنین باشد کسی کو
نور پاک مصطفاست
هست سلطان خراسان نی
چه گفتم زینهار
برسر هر هفت اقلیم و
دو عالم پادشاست
قصیده محمود بن یمین الدین محمد طغرایی
معرف به "ابن یمین"
لینک مطلب
ای عطر زلال لحظههای پرواز!
ای نور خداوند به خلوتگه راز!
رو بر در لطف و کرمت آوردیم
دلهای ز غم خستهی ما را، بنواز
*******
ما الفت دیرینه به این در داریم
انسی به سلالهی پیمبر داریم
خواهان کرامتیم از درگه عشق
کی دست ز دامن رضا برداریم؟
********
در سایهی مهر تو نشسته است، دلم
پیوند ز هر کسی گسسته است، دلم
گفتند: نظر به حال ما، هم داری
هر چند که خسته و شکسته است، دلم
لینک مطلب
ما گدائیم و تو سلطان
ای شه طوس که سرچشمه الطاف خدائی
جان ما باد فدایت که ولی نعمت مائی
گرد غربت ز چه بر تربت پاک تو نشسته
همه بر حال تو گریان که غریب الغربائی
ما ضعیفیم و پناهنده بدین حصن ولایت
رحمتی کن به ضعیفان که معین الضعفائی
(اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند)
(جان به قربان تو آقا که تو حج فقرائی)
ما گدائیم و تو سلطان چه شود کز ره احسان
نظر لطف و عنایت فکنی سوی گدائی
گره از کار فروبستهی ما کس نگشاید
تو مگر عقده ز دلهای پریشان بگشائی
پرده از چهره بر افکن در این وادی ظلمت
جز فروغ تو ندارد دل ما راهنمائی
بوی دلجوی تو از درد رهاند دل ما را
چه کند جز تو ندارد دل پر درد دوائی
کوته از دامنت ای شاه مکن دست (رسا) را
که تو ش ضامن و فریادرس روز جزائی
لینک مطلب
کیستی؟ ای ماه تابان، کیستی؟
روشنای خلوت جان، کیستی؟
کیستی؟ ای شمع بزم عاشقان
نور جمع غمگساران، کیستی؟
طاقت دلهای در آتش رها!
راحت جان پریشان، کیستی؟
روح سبز آب، شعر سرخ گل!
عطر گلهای گلستان، کیستی؟
آیهی سبز نجیب روشنی
آشنای راز پنهان، کیستی؟
بوی گل در وسعت جان منی
بوی گل، بوی بهاران، کیستی؟
لالهای، آیینهای، یا باوری
آبی گلهای ایمان، کیستی؟
آفتابی در دل شبهای تار
یا زلال نور عرفان، کیستی؟
در دل شبهای بیمهتاب ما
ماه زیبای فروزان، کیستی؟
ای بهارستان سبز باورم!
ای سرود سبز باران، کیستی؟
بهترینی از کرامات خدا
ای نشان لطف یزدان، کیستی؟
ای محمد سیرت! ای مولای من!
ای ز نسل سبز قرآن، کیستی؟
با تو، یاریهاست هر افتاده را
دستگیر درد انسان، کیستی؟
آرزوی جان از غم خستهای
آبروی هر مسلمان ، کیستی؟
ای دوای درد بیدرمان ما!
ای شفای داغ هجران، کیستی؟
این همه هستی ولی در باورم
باز میخوانم که ای جان! کیستی؟
«نسترن» حیران و سرگردان توست
خود بگو، ای جان جانان، کیستی؟
لینک مطلب
کوی تو مروه جانست و حریم تو صفاست
صحن تو چون عرفات و حرمت همچو مناست
روضه است روضه رضوان و مزار تو بهشت
زان سب موج زنان در حرمت نور خداست
کعبه جانی و زمزم زحریمت جاری
بر گلو سوز عطش زمزم تو آب بقاست
هرکه بر زخم دل خویش شفا می خواهد
خاک تو مرهم زخم است و غبار تو شفاست
شُسته از هر دو جهان دست نیاز خود را
آن که در بارگه جود و سخای تو گداست
تربتت را که بود آیینه دار هستی
جنّت روی زمین گر که بخوانیم بجاست
خورده پیوند دل من به ضریح حرمت
دل از آن روست که آیین? ایوان طلاست
تربت پاک ترا زائرم این قبله مراد
مُحرم کوی توام،کوی تو حجّ فقراست
باز کن پنجره را با نظر لطف ببین
پشت این پنجره بیمار تو سرگرم دعاست
در حریم حرمت گرکه شوم خاک خوش است
پای زوّار ترا گر که زنم بوسه رواست
رایت مهر تو در خانه دلهاست بلند
خیمه عشق تو در سینه عشاق بپاست
گوشه ای از حرمت وسعت جنّات نعیم
خوشه ای از کرمت خرمن احسان و سخاست
جز حریم تو بگو عرصه گه رحمت کو؟
غیر کوی تو بگو درگه امیّد کجاست؟
یا رضا سر بدهم یا بنهم چهره به خاک
آنچه حکم از تو بر آید دل من نیز رضاست
ای که سوزد به محیط حرمت شمع دو چشم
وی که پروانه اشکم به حریم تو رهاست
نکشم منّت خورشید که از پرتو عشق
مثل ایوان حریمت دلم آیینه سراست
شاعر:محمد تاری(تهران)
لینک مطلب
در دلم افتاده روزی این قفس پر می شـود
در دلم افتاده کوچ عشق هـم سـر مـی شود
در دلـم افتـاده روزی آسمـان در آسمان
پهنه پـرواز را خوش سایه گستر مـی شـود
در دلـم افتـاده روزی واژه بیـداد هـم
در میــان گــامهای نــور پرپر مـی شود
در دلـم افتـاده روزی بـا ظـهور آفتاب
خلــوت تاریــک شبهــایم منــور می شود
در دـم افتاده روزی ایـن خزان بـی نصیب
با ظهــور مهــدی مــوعود پر بر می شود
مریم خدادادیان
لینک مطلب