سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

حدیث سلسلة الذهب

هنگامی که امام وارد نیشابور شد و در چارسوق بازار
بود (یا آن گاه که نیشابور را به عزم مرو ترک می‏گفت) اجتماعی بزرگ بر پا شد و عده‏ای
از علما و اصحاب حدیث اهل سنت، همچون محمد بن ‏اسلم، اسحاق بن ‏راهویه، محمد بن ‏رافع
(درگذشت 245) و یحیی بن ‏یحیی (درگذشت 226)، پیرامون کجاوه‏ی آن حضرت فراهم آمدند و
از وی خواستند تا حدیثی برای آنها بیان کند. پس مرکب آن حضرت ایستاد. امام پرده‏ی کجاوه
 

را کنار زد و در حالی که ردایی از خز بر سر انداخته
بود، چشمان مسلمانان را به طلعت مبارک خود روشن ساخت و حدیثی از پدرش و جدش و دیگر
آباء طاهرین خود تا رسول خدا (ص) از جبرئیل روایت کرد که خداوند متعال فرمود: «کلمه‏ی
لا اله الا الله دژ من است. پس هر که آن را بگوید، در دژ من داخل شود و کسی که در دژ
من داخل شود، از عذاب من ایمن گردد» [
]

هنگامی که کاروان حرکت کرد، امام افزود: «با رعایت
شروط آن، که من خود از شروط آن هستم» (اربلی، 1381 ق، ج 3، ص 145). [2] گفته شده است در آن روز 24000 تن، این حدیث را تحریر
کردند و ابوزرعه رازی [3] و محمد بن ‏اسلم
طوسی به عنوان مستملی گفتار امام را برای کاتبان حدیث تکرار کردند (ابن ‏بابویه،
1404، ج 2، ص 145 - 143؛ اربلی، 1381 ق، ج 3، ص 145 - 144؛ ابن ‏صباغ، 1408 ق، ص
251 - 250
). 

این حدیث از آن جا که روات و محدثانش همه ائمه‏ی
اطهارند و سند روایت آن از ائمه تا حضرت رسول پیوسته و مسلسل است به سلسلةالذهب (زنجیره‏ی
زرین) معروف شده است و در همان حال تأکیدی بر استمرار و پیوستگی امامت در تفکر شیعی
و حقانیت شیعه‏ی دوازده امامی است. بیان این حدیث از سوی امام در حقیقت دعوت به وحدت
کلمه و اتفاق و پرهیز از اختلاف کلمه و دشمنی بوده است، زیرا اساس اسلام و مدخل آن
کلمه‏ی توحید است که معتقدان به خود را از هرگونه تشویش و عذابی در امان می‏دارد (زریاب
خویی و مشایخ فریدنی، 1380، ج 2، ص 366). جمله‏ی امام نیز پس از این حدیث قدسی، به
این مطلب اشاره دارد که امامت و ولایت به معنای صحیح کلمه، تکمیل کننده‏ی توحید است
و بدون آن توحید درک نخواهد شد و مسلمانان به رستگاری نخواهند رسید (محقق، 1357، ص
81
).




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  5:15 صبح نظر

یادگار نازنین

آسمان معرفت را، اختر تابان، تویی‏
مظهر بود و نبود عالم امکان، تویی‏
 
ترجمان باور و عشق و حضور و روشنی‏
حامی دین محمد، یاور قرآن، تویی‏
 
مظهر لطف الهی، عالم آل عبا
دفتر عشق و وفا را، نقطه‏ی پایان، تویی‏
 
جز ترا هرگز نزیبد پادشاهی در جهان‏
بر سریر ملک ایمان و وفا، سلطان تویی‏
 
در دل دریای طوفانزای حسرت، یا رضا!
آیه‏ی سبز نجات از ورطه‏ی توفان، تویی‏
 
دستهای مهربانت، سایه‏سار جان ماست‏
سرپناه عاشقان و یار محرومان، تویی‏
 
قبله‏ی دلدادگان عالمی، موسی الرضا!
مظهر جود و سخا و بخشش و احسان، تویی‏
 
عطر خوشبوی بهاران می‏وزد از کوی تو
روح دین را، نوبهاری سبز و گل‏افشان، تویی‏

 
من کویر تشنه کامم، جرعه‏ی نوری بده‏
بر کویر تشنه کامی‏های ما، باران، تویی‏
 
کیستی؟ ای نوبهار سبز باغ کبریا!
آیه‏ای زآیات پاک قادر سبحان، تویی‏
 
السلام، ای یادگار نازنین فاطمه‏
ما همه جسمیم و در جسم جهانی، جان تویی‏
 
در دل عالم فکندی شور و غوغا «نسترن»
بلبل خوش‏نغمه‏ی عاشق در این سامان، تویی‏
 
 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  5:13 صبح نظر

یاد تو امید خسته جان است رضا

در قلب تو یک جهان نهان است رضا

در گوش فلک رضا رضا می پیچد

حاجت به بیان نیست عیان است رضا

 

******************

در غربت شعر آشنایی ای دوست

پژواک صدای بی صدایی ای دوست

طوفانزده موج غم و دردم من

دریاب که تو دست خدایی ای دوست

 

****************
با دیده دل نظر به روی تو کنم

با پای یقین گذر به سوی تو کنم

ای کاش کبوتر حرم می گشتم

تا با دل و جان طواف کوی تو کنم

شاعر:عزیزه احمدپور(سیرجان)




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  5:12 صبح نظر

یا ضامن آهو (مظاهر مصفا)

 
بی‏نام و نشانیم یا ضامن آهو
بی‏شوکت و شانیم یا ضامن آهو
 
از شان تو گوئیم شوکت ز تو جوئیم‏
نام از تو ستانیم یا ضامن آهو
 
حیران شدگانیم خسران زدگانیم‏
جویای ضمانیم یا ضامن آهو
 
دوریم ز رویت بگذار به کویت‏
یک چند بمانیم یا ضامن آهو
 
داریم هوایت بگذار به پایت‏
اشکی بفشانیم یا ضامن آهو
 
 
بگذار به خاکت تن را بفشانیم‏
جان را برهانیم یا ضامن آهو
 
ما درد کشانیم ما درد کشانیم‏
با درد خوشانیم یا ضامن آهو
 
آورده به لب جان دل داده به طوفان‏
موج حد ثانیم یا ضامن آهو
 
سر بر سر دست است جان دل به تو بسته است‏
خسته دل و جانیم یا ضامن آهو
 
سوز دل ما را بنشان بنشینیم‏
بنشین بنشانیم یا ضامن آهو
 
بنشین که نشینیم برخیز که خیزیم‏
می‏ران که برانیم یا ضامن آهو
 
سرمایه‏ی دردیم در مایه‏ی دردیم‏
از درد نوانیم یا ضامن آهو
 
کاهی سر خاکی خاکی به مغاکی‏
بی‏نام و نشانیم یا ضامن آهو
 
سرگشته سرشکیم دل‏سوخته آهیم‏
لب بسته دهانیم یا ضامن آهو
 
جان شاد دلانه از دست رسانه‏
پیش تو رسانیم یا ضامن آهو
 
ما کشته‏ی خود را بر دوش کشیده‏
سوی تو کشانیم یا ضامن آهو
 
فریاد جنونیم خون‏خواهی خونیم‏
خون گشته جنانیم یا ضامن آهو
 
شکوای تمامیم غوغای بنامیم‏
رسوای جهانیم یا ضامن آهو
 
لبریز ملالیم خونین پر و بالیم‏
شور طیرانیم یا ضامن آهو
 
جوش می انگور شور دل پرشور
اوج هیجانیم یا ضامن آهو
 
خرسندی درویش درویشی خرسند
لبخند غمانیم یا ضامن آهو
 
 
با ذوق چمانه با شوق چمانی‏
سوی تو چمانیم یا ضامن آهو
 
تب لرزه‏ی تسبیح لب تفته‏ی تهلیل‏
گلبانگ اذانیم یا ضامن آهو
 
پیراهن یوسف تن جامه‏ی عیسی‏
شولای شبانیم یا ضامن آهو
 
شور شب تعریس سوز تب تقدیس‏
قدیس مکانیم یا ضامن آهو
 
هو هو کن حقیم حق حق زن هوییم‏
هم این و هم آنیم یا ضامن آهو
 
خاک ره مولا شاهنشه مولا
با مهر و نشانیم یا ضامن آهو
 
داغی که به بازوست مهر نظر اوست‏
کز ملک کیانیم یا ضامن آهو
 
دیوانه‏ی بدریم مست شب قدریم‏
ماه رمضانیم یا ضامن آهو
 
هشیاری مستی خاموشی فریاد
غوغای نهانیم یا ضامن آهو
 
میخانه تباریم دیوانه شماریم‏
بر خلق گرانیم یا ضامن آهو
 
زنجیری زنجیر شوریدگی تیر
تمکین نشانیم یا ضامن آهو
 
بی‏قدر تمینیم فربه چو یقینیم‏
لاغر چو گمانیم یا ضامن آهو
 
هیچ همه دانیم یا هیچ ندانیم‏
ما هیچ ندانیم یا ضامن آهو
 
آتش زنه ی دود سودایی بی‏سود
دکان زیانیم یا ضامن آهو
 
ماندیم به زنجیر چون غنچه‏ی تصویر
مبهوت از آنیم یا ضامن آهو
 
بازیچه‏ی تقدیر آهو بره گر شیر
گر ببر بیانیم یا ضامن آهو
 
یا ضامن آهو ما هیچ کسانیم‏
اهل نفسانیم یا ضامن آهو
 
یا ضامن آهو بینی که چنینیم‏
دانی که چنانیم یا ضامن آهو
 
سروی نه ز بستان دری نه ز دریا
زری نه ز کانیم یا ضامن آهو
 
پاکیم چو ژاله سرخیم چو لاله‏
چون لاله ستانیم یا ضامن آهو
 
ما ابر گران باد ما باد سبک‏خیز
ما برق جهانیم یا ضامن آهو
 
در دست رسانه در شست زمانه‏
تیری چو کمانیم یا ضامن آهو
 
رنجیده‏ی شهریم غم دیده دهریم‏
مظلوم زمانیم یا ضامن آهو
 
از درد روایت از غصه حکایت‏
از ظلم بیانیم یا ضامن آهو
 
بیداری فریاد زنهاری بیداد
جویای امانیم یا ضامن آهو
 
یا ضامن آهو اخرس به بیانیم‏
الکن به زبانیم یا ضامن آهو
 
حسان زمان نه سحبان بیان نه‏
سهوی ز لسانیم یا ضامن آهو
 
آتش نه که دودیم نه مشک نه عودیم‏
نه عنبر و بانیم یا ضامن آهو
 
نه شمع و چراغیم نه لاله باغیم‏
برگی ز خزانیم یا ضامن آهو
 
ما در ثنایت سفتن نتوانیم‏
گفتن نتوانیم یا ضامن آهو
 
این چامه نه چامه است در خون زده نامه است‏
ما قافیه خوانیم یا ضامن آهو
 
از بود نمودی دودی‏ست ز عودی‏
کآورده به خوانیم یا ضامن آهو
 
درد است و تو خوانی ظلم است تو دانی‏
ما آه و فغانیم یا ضامن آهو
 
نه خون و نه آب است یاقوت مذاب است‏
کز دیده چکانیم یا ضامن آهو
 
 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  5:12 صبح نظر

هوای زیارت

زائر کوی رضایم روز و شب‏
در هوای آشنایم، روز و شب‏
 
رهسپار راه سبز راستی‏
راهی راه ولایم، روز و شب‏
 
جز زلال عطر روی یار نیست‏
در گذار لحظه‏هایم، روز و شب‏
 
تا به اوج سبز گردون می‏رسد
نغمه‏ام، شورم، نوایم، روز و شب‏
 
سرخوشم از جرعه‏ی مینای او
مست از جام بلایم، روز و شب‏
 
تا به سمت عشق، روآورده‏ام‏
زائر آیینه‏هایم، روز و شب‏
 
تا به سودای رضا دل بسته‏ام‏
از همه عالم رهایم، روز و شب‏
 
یک صدای آشنا از دورها
می‏کند هر دم صدایم، روز و شب‏
 
دل به دست عشق دادم، تا شود
در حریم عشق، جایم، روز و شب‏
 
جان سپار راه جاوید رضا
رهرو آل عبایم، روز و شب‏
 
بر گل رخساره‏ی مولا قسم!
در هوایم در هوایم، روز و شب‏
 
دل رها کردم به دست روشنی‏
تا شود کوی وفایم، روز و شب‏
 
در هوایش، در هوایش سرخوشم‏
ساکن کوی وفایم، روز و شب‏
 
قبله‏ام تا خاک خوشبوی رضاست‏
از دل و از جان، جدایم، روز و شب‏
 
تا به سویش رونمودم «نسترن»
لحظه لحظه با خدایم، روز و شب‏
 
 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  5:8 صبح نظر

همیشه سبز، خراسان

نگین سبز ایرانم، خراسانم، خراسانم‏
تجلیگاه عرفانم، خراسانم، خراسانم‏
 
پر از نقش و نگارم من، بهارم من بهارم من‏
نگارستان ایرانم، خراسانم، خراسانم‏
 
زلال نور مهتابم، حضور باور نابم‏
دیار سبز ایمانم، خراسانم، خراسانم‏
 
منم مهد سرافرازی، دیار سرخ جانبازی‏
نشان لطف یزدانم، خراسانم، خراسانم‏
 
ز نور عشق سیرابم، چو خورشید جهانتابم‏
دیار مهر رخشانم، خراسانم، خراسانم‏
 
ز شور عشق لبریزم، بهاری عطرآمیزم‏
بهاران در بهارانم، خراسانم، خراسانم‏
 
به نام عشق، ممتازم، دیار سبز اعجازم!
پر از آوای قرآنم، خراسانم، خراسانم‏
 
دلاراتر ز ناهیدم، فروزانتر ز خورشیدم‏
ز نور روی جانانم، خراسانم، خراسانم‏
 
تمام باورم پر گل، تمام دامنم سنبل‏
هماره گل به دامانم، خراسانم، خراسانم‏
 
 
دیار عشق و امیدم، سراپا نور توحیدم‏
گلستان در گلستانم، خراسانم، خراسانم‏
 
به سینه گنج پروردم، به دامن لاله آوردم‏
بهاران گل افشانم، خراسانم، خراسانم‏
 
حریم عشق و ایمان را، حریم ملک ایران را
زجان و دل، نگهبانم، خراسانم، خراسانم‏
 
روانی شعله‏ور دارم، تب و تابی دگر دارم‏
چو دریای خروشانم، خراسانم، خراسانم‏
 
نگین پربهایم من، دیاری آشنایم من‏
ز مهرش نور بارانم، خراسانم، خراسانم‏
 
یکی گنج نهان دارم، سرودی جاودان دارم‏
امین گنج پنهانم، خراسانم، خراسانم‏
 
گل کاشانه‏ی زهرا گل آلاله‏ی زیبا
رضا (ع) گشته‏ست مهمانم خراسانم، خراسانم‏
 
ز نورش مست و مدهوشم، چو خون لاله در جوشم‏
ز لطفش غرق احسانم، خراسانم، خراسانم‏
 
غبار خاک راهش را، قدوم آشنایش را
به روی دیده بنشانم، خراسانم، خراسانم‏
 
صفای «نسترن» دارم، هوای یاسمن دارم‏
صفای روزگارانم، خراسانم، خراسانم‏
 
به یمن مقدم مولا، عزیز دیده‏ی زهرا
همیشه، سبز می‏مانم، خراسانم، خراسانم‏
 
 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  5:8 صبح نظر

هشتمین سپیده

تو یادگار هفتمین سپیده‏ای‏
شکوه ماندنی‏ترین قصیده‏ای‏
 
اشارتی ز بی‏کران روشنی‏
نهایتی ز بی‏کران رسیده‏ای‏
 
ستاره‏ی حریم سبز آرزو
ز بی‏نهایت خدا دمیده‏ای‏
 
نسیم بامداد آفرینشی‏
که از زلال اوجها وزیده‏ای‏
 
تو قلب عاشقان هر زمانه را
به لطف و بخشش و کرم، خریده‏ای‏
 
تو ای تمام مهر و رحمت خدا!
ز هر چه غیر اوست، دل بریده‏ای‏
 
ز ساغر کرامت محمدی‏
زلال نور معرفت، چشیده‏ای‏
 
امام قصه‏ها ز مهربانی‏ات‏
چه نقش‏ها به لوح دل کشیده‏ای‏
 
ز باغ‏های بی‏زوال سرمدی‏
سبد سبد گل حضور، چیده‏ای‏
 
میان لاله‏های سرخ آشنا
غریب آشنا، تو برگزیده‏ای‏
 
به شام غربت سیاه عالمی‏
طلوع فجر هشتمین سپیده‏ای‏
 
به باغ باور زلال «نسترن»
بهار جاودانه آفریده‏ای‏
 
 





لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  5:7 صبح نظر

ولادت امام رضا

مژدگان آیت رضا آمد
آمر و ناهی قضا آمد
 
شاه شاهان علی بن موسی‏
حجت هشتمین رضا آمد
 
کنیت و نام و شهر یاری وی‏
راست مانند مرتضی آمد
 
مان نجمه دمید از رخ او
مه و خورشید را صفا آمد
 
الله الله که نور شمس شموس‏
روشنی بخش ما سوا آمد
 
دامن نجمه مطلع الانوار
زان رخ ایزدی نما آمد
 
او بود مظهر ولا و مولا
روح آئین مصطفی آمد
 
بی‏ولای علی و آل علی‏
هر عمل باطل و هبا آمد
 
شاهد من حدیث سلسله است‏
کز آن من شرطها آمد
 
یاری از فیض مقدمش به جهان‏
صد جهان رحمت و صفا آمد
 
شیعه خاص و کامل الایمان‏
زائرش از سر وفا آمد
 
آری از فیض سبز پرچم او
سرخی روی ماسوا آمد
 
خود بدان سان که مدح و منقبتش‏
بهترین ذکر اولیا آمد
 
حرمش بهر ملک و ملت ما
دافع فتنه و بلا آمد
 
ما همه در پناه او باشیم‏
کو نگهبان ملک ما آمد
 
گل سرخ محمدی رخ اوست‏
که فرح بخش و جانفزا آمد
 
خوشدل‏
 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  5:3 صبح نظر

وعده‏ی لطف

ز آستان رضایم خدا جدا نکند
من و جدائی از این آستان خدا نکند
 
 
ز دامن شه دین دست التجا نکشم‏
گدای، دامن صاحب کرم رها نکند
 
بروز حشر بباغ جان ندارد جای‏
هر آن کسی که رضا را ز خود رضا نکند
 
به صحن او نکند کس هوای باغ بهشت‏
مگر کسی که ز روی رضا حیا نکند
 
به پیش گنبد زرینش آفتاب منیر
ز رنگ زردی خود دعوی بها نکند
 
شها به زائر خود داده‏ای تو وعده‏ی لطف  
کجا به وعده‏ی خود چون توئی وفا نکند





لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  5:2 صبح نظر

مژده‏ی جان

ای عطر زلال نفست مژده‏ی جانم!
بوی حرم سبز تو، آرام روانم‏
 
ای سبزترین آیه ز آیات خدایی!
جز قصه‏ی مهر تو نیاید به زبانم‏
 
دور از تو من و حسرت و تنهایی و ماتم‏
دور از تو من و این دل و چشم نگرانم‏
 
دور از تو شررهاست به جان من عاشق‏
دور از تو، چه بی‏طاقت و بی‏تاب و توانم!
 
شمشاد سرافراز گلستان ولایت!
از توست همه آتش دل، سوز نهانم‏
 
از عشق تو آواره‏ی هر شهر و دیارم‏
از سوز دل خسته دمادم، به فغانم‏
 
جز درگه پاکت، در دیگر نشناسم‏
جز راه رضا، راه دگر هیچ ندانم‏
 
بنواز دل‏زار من بی‏سر و پا را
بی روی بهاران تو، پامال خزانم‏
 
 
 
از آتش شوق است که در سوز و گدازم‏
از عشق گل روی تو، شیدای جهانم‏
 
راهی بگشا از کرمت بر من عاشق‏
لطفی بنما و بده از غصه، امانم‏
 
من «نسترن» عاشق دیدار رضایم‏
 من عاشق دلخسته‏ی بی‏نام و نشانم‏
 
 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/7/21 ساعت  4:59 صبح نظر

<      1   2   3   4   5   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir