سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

توجه حضرت به ادعیه مأثوره

حاج میرزا حسن امین الواعظین فرمود:

« حدود سال 1343، به زیارت عتبات مشرف شدم و همیشه بین حرمهای مقدس و مسجد کوفه و سهله در تردد بودم و مقصد نهایی و مهمترین حاجات من در این مکانها تشرف به خدمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بود.

 

 ضمن این که عادت من، چه در گذشته و چه حال، این بود که روزهای جمعه بعد از غسل و ادای نماز ظهر و عصر تا بعد از نماز مغرب و عشاء برای انجام مستحبات، در حرم مطهر می ماندم و بعد از نماز مغرب و عشاء از حرم خارج می شدم.

روز جمعه ای به حرم مطهر جوادین علیهما السلام در کاظمین مشرف شدم و بالای سر حضرت جواد علیه السلام نشسته و مشغول قرائت قرآن شدم تا وقت دعای سمات که ساعت آخر روز جمعه است، بشود. ازدحام جمعیت زیاد و جا تنگ شد و ربع ساعت بیشتر به مغرب نمانده بود با عجله مشغول به خواندن دعای سمات شدم.

 

ناگاه در کنار خود مرد زیبایی را، که عمامه سفید و محاسن سیاهی داشت، دیدم. لباس ایشان متوسط و قامت و محاسن میانه ای داشتند و بر گونه راستشان خالی بود نزد من نشسته و به دعا خواندنم گوش می دادند گاهی غلطهای مرا نیز تذکر می دادند و از جمله این که من خواندم:

و اذا دعیت بها علی العسر للیسر تیسرت.

فرمود: چرا فعل را مؤنث می خوانی و حال آن که فاعل مؤنث نیست؛

 

یعنی روی قاعده بایستی این طور خوانده می شد: واذا دعیت به علی العسر للیسر تیسر.

گفتم: به خاطر رعایت مجانست با ماقبل و مابعد که مؤنث اند؛ چون افعال در آنها مؤنث هستند.

فرمود: این مطلب غلط است.

بعد فرمود: مقصود من ایراد گرفتن به تو نبود؛ خواستم این مطلب را بدانی؛ چون تو از اهل علمی و باید دقت بیشتری داشته باشی.

 

از ایشان تشکر نمودم و آن جناب از جای خود برخاستند و رفتند.

همان وقت به قلبم خطور کرد که ببینم این شخص با این اوصاف کیست و چگونه در جای به این تنگی نزد من نشست؛ چون جا به طوری کم بود که حتی در موقع نشستن جای خود من هم تنگ شده بود چه رسد به این که یک نفر دیگر کنارم بیاید؛ لذا دعا را رها کردم و به دنبال او رفتم تا تفحص کنم که ایشان کیست.

 

با تلاش زیادی جستجو نمودم؛ ولی ایشان را نیافتم بعد هم بقیه دعا را با تأسف و اشکهای جاری خواندم و هر وقت آن قضیه به یادم می آمد آه می کشیدم تا آن که به وطن برگشتم و جریان را فراموش نمودم.

 

بعد از حدود سه سال، شبی در عالم رؤیا دیدم که در حرم مطهر کاظمین علیهما السلام مشرفم و حضرت جواد علیه السلام نشسته اند. آن حضرت گندمگون بودند و من از ایشان مسائل مشکل را سؤال می نمودم، که آنها را الان فراموش کرده ام. از جمله عرایضم این بود که من دائماً در مشاهد مشرفه از خدای تعالی و شما و اجدادتان خواسته ام که مرا به زیارت حضرت ولی عصر علیه السلام مشرف گردانید؛ اما دعای من تاکنون مستجاب نشده است.

 

فرمودند: این طور نیست تو آن حضرت را در سفر اولت به مشاهد مشرفه، دو مرتبه دیده ای یک بار در راه سامرا و مرتبه دیگر در حرم کاظمین وقتی که بالای سر نشسته بودی و دعای سمات می خواندی؛ آن شخصی که نزد تو نشسته بود و اشکالی بر تو وارد کرد؛ یعنی در فقره؛ و اذا دعیت بها علی العسر للیسر تیسرت به تو فرمود: چرا فعل را مؤنث می خوانی و حال آن که فاعل آن مؤنث نیست؛ آن شخص امام زمانت بود.

 

 در این هنگام من از خواب بیدار شدم. »




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:39 صبح نظر

قضیه ببر وحشی در تهران

 حاج ملا محمد جعفر تهرانی (ره) نقل نمودند:

« در زمان طفولیت که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم، به همراه پدر بزرگوارم در مدرسه دارالشفا که از مدارس معروف تهران است مشغول تحصیل بودم. اتفاقاً روزی مرحوم ابوی، مرا برای آوردن آتش از خارج مدرسه به بازار فرستاد.

 

 وقتی از در مدرسه خارج شدم، جمعیت زیادی را مشاهده کردم که دایره وار در آن جا ایستاده و نشسته بودند. معلوم شد شخصی ببری را در غل و زنجیر کرده و میان آن جمعیت آورده است و آن شلوغی برای تماشای ببر است؛ اما از شدت مهابت آن حیوان، گویا کسی جرأت نگاه کردن به او را ندارد و اگر کسی قصد نزدیک شدن به آن حیوان را می کرد، طوری به طرف او می آمد که اگر زنجیر به دست زنجیر دارها نبود، فوراً او را به عالم برزخ هدایت می کرد؛ لذا او را در طرفی نگه داشته و جمعیت اطراف او ایستاده بودند.

 

 با همه این احتیاطها حیوان چنان غرش داشت که گاهی مردم از وحشت روی یکدیگر می ریختند. ناگهان در این بین، سواری پیدا شد که مردم از مشاهده جلالت او حیوان را فراموش کردند. حتی آن حیوان هم از مشاهده سوار، ساکن و ساکت شد تا این که در میان جمعیت آمد و به طرف ببر رفت.

 

 وقتی نزدیک ببر رسید، دست ملاطفت بر سر و رو و پشت حیوان کشید. آن زبان بسته در کمال خشوع سر به پای آن شخص گذاشت و مانند بچه گربه خود را به آن شخص می مالید.

مرد به آرامی و آهسته گویا با حیوان مکالمه و سؤال و جوابی می کرد. بعد هم خیلی آرام فرمود:

« خدا شما را هدایت کند این حیوان چه کرده که او را گرفته و حبس و زنجیر کرده اید؟ »

حاضرین گویا همگی مبهوت شده باشند به طوری که نه کسی قدرت بر حرکت داشت و نه می توانست حرفی بزند. خود ببرداران هم که سر زنجیر را در دست داشتند، مبهوت ایستاده بودند و حتی در این مدت هیچ کس با دیگری صحبت نمی کرد، تا این که آن شخص به طرف مرکب خود برگشت و سوار شد و رفت.

 

مردم که گویا تا این لحظه از خود بی خود شده بودند با رفتن او به خود آمدند همهمه میان آن جمع بلند شد که این سوار چه کسی بود؟ از کجا آمد و به کجا رفت؟ از زنجیرداران پرسیدند که آیا او را می شناسید؟

گفتند: ما هم مثل شما او را نشناختیم و حیران ماندیم؛ به طوری که گویا در وجود ما تصرفی نمود و حواس ما کار نمی کرد؛ ولی همین قدر می دانیم که از نوع بشر نبود؛ و الا مثل دیگران جرأت نزدیک شدن به این حیوان را نداشت و حیوان هم با او این طور رفتار نمی کرد.

 

حاج ملا محمد جعفر تهرانی می فرماید:

در این جا، مردم را به همین حال گذاشتم و آتشی از بازار به دست آورده و به مدرسه آمدم. پدرم علت تأخیر را از من پرسید.

من هم واقعه را خدمت ایشان عرض کردم و مقداری از شمایل آن سوار را بیان نمودم. فرمود:

این شخص با این وصف و حالت و رفتار که می گویید بقیه آل اطهار و حجت پروردگار، حضرت صاحب الزمان علیه السلام می باشد.

 

همان وقت برخاستند و به خارج مدرسه آمدند و از باقی مانده جمعیت، قضیه را پرسیدند. وقتی یقین به وقوع آن حادثه پیدا کردند، آرزو می کردند: ای کاش من هم حاضر بودم؛ زیرا آن شخص قطعاً همان بزرگوار بوده و نباید در آن شک پیدا نمود. »




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:37 صبح نظر

ارزش گریه بر امام حسین(ع)!

سید بحرالعلوم(ره) به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این مسأله، که گریه بر امام حسین علیه السلام گناهان را می آمرزد، فکر می کرد. همان وقت متوجه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد.

 بعد پرسید:
جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ اگر مسأله ای علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟

سید بحرالعلوم عرض کرد: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان بر حضرت سید الشهداء علیه السلام می دهد؛ مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت بر می دارند، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملشان نوشته می شود و برای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟

آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن!
من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود.
سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت. در شکارگاه از لشگریانش دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد.

خیمه ای را دید و وارد آن خیمه شد. در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید. آنان در گوشه خیمه عُنیره ای داشتند ( بز شیرده ) و از راه مصرف شیر این بز، زندگی خود را می گرداندند.
وقتی سلطان وارد شد، او را نشناختند؛ ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریده و کباب کردند؛ زیرا چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد، از ایشان جدا شد و به هر طوری که بود خود را به درباریان رسانید و جریان را برای اطرافیان نقل کرد.

در نهایت از ایشان سؤال کرد: اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملی باید انجام بدهم؟
یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید.
دیگری که از وزرا بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.
یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
سلطان گفت: هر چه بدهم کم است؛ زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت، مقابله به مثل کرده ام. چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند.
 من هم باید هر چه را که دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.

بعد سوار عرب به سید فرمود:
حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء علیه السلام هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود؛ چون خدا که خداییش را نمی تواند به سید الشهداء علیه السلام بدهد؛
پس هر کاری که می تواند، آن را انجام می دهد؛ یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین (ع)، به زوار و گریه کنندگان آن حضرت، درجاتی عنایت می کند. در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند.


چون شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد. »



لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:36 صبح نظر

اثبات حقانیت شیعه

شهید ثالث، قاضی نورالله شوشتری(ره) می فرماید:
« بین اهل ایمان معروف است که یکی از علمای اهل سنت، که در بعضی از فنون علمی، استاد علامه حلی(ره) است کتابی در رّد مذهب شیعه امامیه نوشت و در مجالس و محافل آن را برای مردم می خواند و آنان را گمراه می نمود، و از ترس آن که مبادا کسی از علمای شیعه کتاب او را ردّ نماید، آن را به کسی نمی داد که نسخه ای بردارد.

علامه حلی همیشه به دنبال راهی بود که کتاب را به دست آورد و رّد کند. ناگزیر رابطه استاد و شاگردی را وسیله قرار داد و از عالم سنی درخواست نمود که کتاب را به او امانت دهد.

آن شخص چون نمی خواست که دست رد به سینه علامه حلی بزند، گفت: سوگند یاد کرده ام که این کتاب را بیشتر از یک شب پیش کسی نگذارم.

مرحوم علامه همان مدت را نیز غنیمت شمرد. کتاب را از او گرفت و به خانه برد که در آن شب تا جایی که می تواند از آن نسخه بردارد. وقتی به نوشتن مشغول شد و شب به نیمه آن رسید، خواب بر ایشان غلبه نمود. همان لحظه حضرت صاحب الامر (عج) حاضر شدند و به او فرمودند:
« کتاب را به من واگذار و تو بخواب. »

علامه حلی خوابید. وقتی از خواب بیدار شد، نسخه کتاب از کرامت و لطف حضرت صاحب الامر علیه السلام تمام شده بود.

البته این قضیه را به صورتهای دیگری هم بیان کرده اند؛ از جمله در کتاب قصص العلماء این طور آمده است که:
« علامه حلی (ره) کتاب را توسط یکی از شاگردان خود که نزد آن عالم مخالف درس می خواند برای یک شب به عنوان عاریه به دست آورد و مشغول نسخه برداری از آن شد. همین که نصف شب گذشت، علامه بی اختیار به خواب رفت و قلم از دستش افتاد.
 وقتی صبح شد و وضع را چنین دید اندوهناک گردید؛ ولی وقتی کتاب را ملاحظه کرد، دید تمامش نوشته و نسخه برداری شده است و در آخر آن نسخه این جمله نوشته شده:
کتبه م ح م د بن الحسن العسکری صاحب الزمان ( این نسخه را حجة بن الحسن العسکری صاحب الزمان علیه السلام نوشته است ).
علامه فهمید که آن حضرت تشریف آورده اند و نسخه را به خط مبارک خود تمام نموده اند. »




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:35 صبح نظر

ماه رمضان، قرآن

مناجات

 آری ای دوست مرا داغ عتابم کافی است

به دلم قهر و غضب وقت خطابم کافی است

 دیگر از عدل عذابم مکن ای معدن فضل

شعله خجلت ذنبم به عذابم کافی است

 مستحق غضب و قهر و عذابم اما

بی محلی تو یارب به جوابم کافی است

 آه، رسوا مکنم نزد رئوس الاشهاد

زآنکه شرمندگی روز حسابم کافی است

 باورم نیست ز اصحاب شمالم خوانند

پیش اصحاب یمین چشم پر آبم کافی است

 خواهی ار از من نالان گذری در صف حشر

پیش چشمان علی ترک عقابم کافی است

 شعله نار بر این چهره میفروز که خود

از گنه مانده بر این چهره نقابم کافی است




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:34 صبح نظر

ماه رمضان، قران

مناجات

 ای خدا طالب کلام توأم

تشنه‏ ام تشنه سلام توأم

 تو همه حاجت و جواب منی

بر طرف ساز هر حجاب منی

 تو سزاوار سجده عشقی

تو حواله کننده رزقی

 چاره ساز قلوب پُر آهی

راه ساز هر آنچه گمراهی

 تو کرامت کننده فضلی

در فضیلت دو دست پر بذلی

 تو کریمی تو ناصری تو حلیم

تو حکیمی تو قادری تو علیم

 تو عزیزی تو مؤمنی تو مجید

تو ودودی تو مبدعی تو معید

 تو حبیبی تو خالقی تو مجیب

تو حسیبی تو رازقی تو رقیب

 تو جلیلی تو بارئی تو جمیل

تو وکیلی تو صاحبی تو کفیل

 تو مفتح تو مقتدر تو کبیر

تو مفرّج تو منتقم تو مجیر

 تو گشاینده گره‏ هایی

تو زداینده غم مایی

 تو به ما لطف هل اتی کردی

ختم پیغمبران عطا کردی

 پدری داده ‏ای چنان مولا

مادری داده ‏ای چنان زهرا

 تویی آن منعم و تویی ذوالمن

تو به ما داده ‏ای حسین و حسن

 تو به ما داده‏ ای همه حاجات

بانویی همچو عمّه سادات

 ای تو داده به شیعه شیون و شین

کاشف الکرب داده ‏ای به حسین

 دل ما را تو کرده ‏ای عاشق

آفریدی تو شیعه صادق

 تو دل نرم داده ‏ای به رضا

خواهری شبه زینب کبری

 تو به ما داده ‏ای ولایت را

نعمت پاک مرجعیت را

 شکر هر نعمتی تو را باید

پس چرا مهدی ‏ات نمی‏آید

 قدرت شکر کوه نعمت نیست

علت طول عصر غیبت چیست؟

 گر گناهان ماست سدّ ظهور

ظلمت ما ببر به آیه نور




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:33 صبح نظر

 مناجات

 ای خدا ملاقاتت نور دیده می‏خواهد

نیمه شب مناجاتت دل بریده می‏خواهد

 ای صفای نجوایم وی یگانه مولایم

التجای کوی تو اشک دیده می‏خواهد

 دانه دانه اشکم بین شبنم سرشکم بین

این دل سیه، وصلت در سپیده می‏خواهد

 ای بهار فرجامم من که خارم و خامم

گلشن بهارت را گل رسیده می‏خواهد

 شیعه با مناجاتش منتهای حاجاتش

آبیاری سرخ یاس چیده می‏خواهد

 روح زندگی زهراست جاودانگی زهراست

این دلم دو عالم را زین عقیده می‏خواهد

 راز دل نیاز عشق خواندن نماز عشق

حالتی مشابه با آن شهیده می‏خواهد

 هر غم و بلایش را می‏خرم به جان اما

درک روضه‏ هایش را غم کشیده می‏ خواهد

 

 ای خدا قبولم کن شیعه بتولم کن

امتحان عشقت را برگزیده می ‏خواهد

 با ابوتراب امشب می‏کنم نوا یارب

عبد خسته زینب سر بریده می‏ خواهد

 ای امید افطارم وی نوید اسحارم

طلعت رشیدت را دل ندیده می‏ خواهد




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:32 صبح نظر

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

 

آمده کریم اهل بیت آمد امام مجتبی

یوسف ال فاطمه آمد گل خیرالنسا

زهرا دگر مادرشده چشمش ز شادی تر شده

ز این غنچه زیباتر شده گلخانه آل عبا

پیغمبر آیدسوی او بوسه زند بر روی او

باشد رخ دلجوی او ایینه دار مصطفی

مولا علی گشته پدر پر شد مدینه ز این خبر

گویید ابالحسن دگر بهر خطاب مرتضی

جمع ملائک مست مست پیمانه کوثر بدست

باده دهد بر هر که هست از عرش اعلایش خدا

حور و ملک در پشت در سر می کشد با صد هنر

تا زیر چشمی یک نظر بیند جمال یار ما

گل ها همه در انتظار تا پرده از رخسار یار

با یک نسیم آید کنار از بهر دیدار و لقا

غنچه دریده پیرهن از بهر دیدار حسن

از روی یاس و یاسمن شبنم چکیده از حیا

خم شد به پایش سرو ناز هر گل به سویش در نیاز

کعبه نشسته در نماز بر اهل سما

نامش سرود عاشقان یادش صفای روح و جان

در خانه اش بر سائلان گسترده خوانی از عطا

هر پادشه بر او گدا محتاج او جود وسخا

حاتم کریم آل طا شد سائلش صبح و مسا

تابیده مهتاب حرم با جلوه هایی دم به دم

آمد خداوند کرم در محفل اهل کسا

عقل از فروغ پاک او وامانده در ادراک او

برتر بقیع و خاک او از صد بهشت دلگشا

وجه خدایی طلعتش رحمت رهین منتش

دلها اسیر غربتش جان های ما بر او فدا




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:31 صبح نظر

 

امشب پسر کعبه و بیت آمده است

گا واژه شعر صد کمیت آمده است

با دست گدایی به رهش بنشینید

امشب که کریم اهل بیت آمده است




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:30 صبح نظر

امشب زسما نور خدا می آید

سر منشا احسان و عطا می آید

در دهر،تمام شیعیان مسرورند

زیرا که امام مجتبی می آید




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:28 صبح نظر

<      1   2   3   4   5   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir