سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

کاش در این ماه رمضان لایق دیدار شوم                       

  سحری با    نظر    تو   بیدار    شوم  

کاش منت بگذاری به سرمن مهدی جان   

  تا که همسفره تو لحظه افطار شوم




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:49 صبح نظر

 

 

زغم تو گشته ویران دل زار عاشقانت

زفراق رویت ای گل شده ایم نغمه خوانت

دل عالمی و دلها زغم تو غرقِ در خون است

مکش از ملال شاها دگر اَبروی کمانت

تو که بال رحمتت بر سرما فکنده سایه

زچه رو نهانی از ما به کجاست آشیانت

همه از پی توپویان همه خسته ایم و بی جان

که تو جان ماسوائی ملکا قسم به جانت

چه خوش است دیده ما شود از رُخ تو روشن

چه خوش است گوش مارا بنوازی از بیانت

بغلامی تو شاها نه لیاقت است ما را

که خوریم غبطعه ها بر سگ درب آستانت

همه ریزه خوار خوان توایم و اکنون

مپسند نا اُمید از تو شوند سائلانت

غزلی نکو(حسانا)چو بنام شاه گفتی




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:48 صبح نظر

خدا کند که دوباهر بهار برگردد

به قاب عکس دلم عکس یار برگردد

خدا کند که پس این سالهای دور سفر

به بالهای پرستو قرار برگردد

طلایه دار شفق با سپیده باز آید

ز شرق آبی جاده ، سوار برگردد

چه میشود اگر از سمت جمعه های سپید

به سرخی دل چشم انتظار برگردد

و صبحی از پس این ابرهای بغض آلود

امام عاطفه ، خورشید وار برگردد

تمام آینه هامان اسیر زنگارند

دعا کنیم که آیینه دار برگردد

حریم باغچه در انحصار پاییز است

خدا کند که دوباره بهار برگردد




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:47 صبح نظر

 

 

بارها روی تو را دیدم ولی نشناختم

لاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم

همچو گل کز دیدن خورشید می خندد به صبح

بر گل روی تو خندیدم ولی نشناختم

کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو

آمدم دور تو گردیدم ولی نشناختم

 در کنار مسجد کوفه تو را گفتم سلام

پاسخ از لب های بشنیدم ولی نشناختم

در حریم ساقی کوثر نگاهم بر تو بود

کوثر از جام تو نوشیدم ولی نشناختم

در کنار مرقد شش گوشه ی جدت حسین

خم شدم دست تو بوسیدم ولی نشناختم

ای دل غافل که همچون سایه نزد آفتاب

پای دیوار تو خوابیدم ولی نشناختم

در منی پیش تو بنشستم ندانستم تویی

با تو از هجر تو نالیدم ولی نشناختم

در مسیر جمکران عطر دل انگیز بهشت

از نفس های تو بوییدم ولی نشناختم

غفلت (میثم)ببین یک عمر رخسار تو را

در همه آیینه ها دیدم ولی نشناختم




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:46 صبح نظر

این جمعه هم گذشت تو اما نیامدی

خورشید خانواده ی زهرا نیامدی

از جاده ی همیشه چشم انتظارها

ای آخرین مسافر دنیا نیامدی

صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم

آمد غروب، رفت و تو آقا نیامدی

از ناز چشمهای تو اصلا بعید نیست

شاید که آمدی گذر ما نیامدی

امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم

آقای من اگر زد و فردا نیامدی

غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم

تا روبرویمان نشدی تا نیامدی

یابن الحسن بیای قنوتم وظیفه است

دیگر به ما چه آمده ای یا نیامدی




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:45 صبح نظر

ای که گفتی از غمت دردم مداوا میکنی

من که مردم! پس چرا امروز و فردا میکنی

یا بکش یا چاره ای ای دردمندان را دوا

تا به کی جان دادن ما را تماشا میکنی




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:44 صبح نظر

امروز امیر در میخانه تویى تو

فریاد رس ناله مستانه توى تو

مرغ دل ما را که به کس رام نگردد

آرام توئى، دام توئى، دانه توئى تو

آن مهر درخشان که به هر صبح دهد تاب

از روزن این خانه به کاشانه توئى تو

آن ورد که زاهد به همه شام و سحرگاه

بشمارد با سبحه صد دانه توئى تو

آن باده که شاهد به خرابات مغان نیز

پیمود به جام خم و میخانه توئى تو

آن غل که ز زنجیر سر زلف نهادند

بر پاى دل عاقل و دیوانه توئى تو

ویرانه بود هر دو جهان نزد خردمند

گنجى که نهانست‏ به ویرانه توئى تو

در کعبه و بت‏خانه بگشتیم بسى ما

دیدیم که در کعبه و بت‏خانه تویى تو

بسیار بگوئیم و چه بسیار بگفتند

کس نیست‏ بغیر از تو در این خانه توئى تو

یک همت مردانه در این کاخ ندیدیم

آنرا که بود همت مردانه توئى تو

 

 

شعر از حاج میرزا حبیب الله خراسانى




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:43 صبح نظر

از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم

اگر به کعبه رود،روی من بر قفاست دلم

به خشم وناز ،مرا نامید نتوان کرد

به شیوه های غریب تو آشناست دلم

 

مجمع الذاکرین بیت اباصالح (عج)مشهدمقدس




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:42 صبح نظر

 

آتش عشق تو تا شعله زد اندر دل ما

 

داد بر باد فنا یکسره آب و گل ما

 

تا که از ما بنهفتى رخ خود را شاها

 

چون شب هجر شده تار و سیه محفل ما

 

مشکلى نیست محبان تو را جز غم هجر

 

عمر بگذشت و نشد حل بجهان مشکل ما

 

تا که شد کشتى ما غرقه دریاى فراق

 

بر سر کوى وصال تو بود ساحل ما

 

بامیدى که ببینیم رخ دوست دمى

 

ساربان تند مران بهر خدا محمل ما

 

گر بما گوشه چشمى فکند از ره لطف

 

بشود خیل سلاطین جهان سائل ما

 

حجة ابن الحسن اى خسرو خوبان جهان

 

دارم امید شود لطف خدا شامل ما

 

چهره بگشائى و آئى ز پس پرده برون

 

نور گیرد ز طفیل رخ تو منزل ما

 

روز پاداش که پرسند زاعمال عباد

 

نیست جز مهر رخت چیز دگر حاصل ما

 

هدیه ماست ‏حکیمى دو سه شعرى که مگر

 

بپذیرد کرم هدیه ناقابل ما

 

 

شعراز محمد حکیمی




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:41 صبح نظر

پشتیبانی و حمایت حضرت از مراجع تقلید

در زمان شیخ مفید(ره) { حدود قرن 5 } شخصی از روستایی به خدمت ایشان رسید و سؤال کرد:

« زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آیا باید شکم زن را شکافت و طفل را بیرون آورد یا این که به همان حالت او را دفن کنیم؟

شیخ فرمود: با همان حمل زن را دفن کنید.

آن مرد برگشت؛ ولی متوجه شد سواری از پشت سر می تازد و می آید. وقتی نزدیک او رسید، گفت:

ای مرد، شیخ مفید می گوید: شکم آن زن را شکافته و طفل را بیرون آورید، بعد او را دفن کنید.

 

مرد روستایی همین کار را کرد.

پس از مدتی ماجرای آن سوار را برای شیخ نقل کردند. ایشان فرمود:

من کسی را نفرستاده بودم. معلوم است که آن شخص حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده اند. حال که ما در احکام شرعی اشتباه می کنیم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهیم؛ لذا در خانه خود را بست و بیرون نیامد.

 

اما از ناحیه مقدسه حضرت صاحب الامر علیه السلام، توقیعی ( نامه ای ) برای شیخ صادر شد که:

« بر شما است فتوا دادن و بر ما است که نگذاریم شما در خطا واقع شوید. »

با صدور این توقیع، شیخ مفید بار دیگر به مسند فتوا نشست. »




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:39 صبح نظر

<      1   2   3   4   5   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir