سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

 

نه لوح و نه قلم بود نه ارض و نه سما بود
خدا بود و علی بود  علی بود و خدا بود
نه حرف از من و ما بود نه ذکر تو و من بود
علی بود و علی بود که پیش از من و ما بود
علی بود و قدم بود علی بود و عدم بود
علی بود و ولایت علی بود و ولا بود
نه چرخ و نه فلک بود نه حور و نه ملک بود
علی حمد به لب داشت علی گرم ثنا بود
نه جبریل امین بود نه گردن نه زمین بود
نه این چار عناصر نه این هفت بنا بود
علی سرّ نهان بود علی نور عیان بود
علی پرده نهشین بود علی چهره گشا بود
علی پیر سرافیل علی مرشد جبریل
از او عقده گشا بود و بر این راهنما بود
علی اول و آخر علی باطن و ظاهر
علی روح و روان بود علی نور و ضیاء بود
علی روح ولایت علی نور هدایت
علی بحر عنایت علی کان عطا بود
علی مقصد عالم علی منجی آدم
علی راهبر نوح به طوفان بلا بود
علی همدم عیسی به هنگام دمیدن
علی یاور موسی به اعجاز عصا بود
علی بدر زمانها علی صدر مکانها
علی در همه دم بود و علی در همه جا بود
علی در شب بعثت ز توفیق و ز رفعت
هم آغوش محمد(ص) به دامان حرا بود
علی هم نفس ختم رسل در شب معراج
علی باب یتیمان ز ره مهر وفا بود
علی کوثر و یاسین علی یوسف و طاها
علی قدر و علی بدر و علی شمس و ضحی بود
علی نیت و لبیک علی کعبه و میقات
علی سجده علی حمد و علی ذکر و دعا بود
علی نور جلی بود به هر عصر علی بود
به هر فصل علی بود به هر درد شفا بود
علی آیه ی تطهیر و علی پایه ی تکبیر
علی سبع مثانی و علی نقطه با بود
علی زمزمه یا دوست به هر شام و سحر داشت
علی یار همه خلق به هر صبح و مسا بود
علی صاحب اسلام به هر صبح و به هر شام
گل مجلس ایتام و چراغ فقرا بود
علی عبد خدا بود و خداوند خلایق
نه از خالق دادار نه از خلق جدا بود
علی ای که گلم را به مهر تو سرشتند
علی ایکه به نایم ز شور تو نوا بود
به زخم همه جانها تولای تو مرهم
به درد همه دلها پیام تو دوا بود
نگویم تو خدایی ولی فاش بگویم
که حاجات همه خلق به دست تو روا بود
نگویم تو خدایی ولی در کف حُکمت
زمین بود و زمان بود قدر بود و قضا بود
در آنجا که محمد به دشمن شده فاتح
به یک دست تو شمشیر به یک دست لوا بود
ترا فضل و کرامت ترا علم و امامت
ترا حکم و زعامت ترا صبر و رضا بود

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/9/2 ساعت  9:9 عصر نظر




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/9/2 ساعت  9:7 عصر نظر

 

من بنده ناتوان و مولا علی است

پیوند دل غریب من با علی است

من زنده به عشق مرتضایم زیرا

ذکر ضربان قلب من یا علی است

********************************** 

افواج فرشتگان که دلباخته اند

محراب علی را به سما ساخته اند

آنانکه ز منکران مولا هستند

 خود را به ته جهنم انداخته اند

سروده سید حسن خوش زاد

%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%

با یاد تو من باده به مینا ریزم
با عشق تو شوری به جهان انگیزم
فردای قیامت بخدا از دل گور
با نام تو یا علی زجا برخیزم

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

 

بیاویزد آن کس به غدر خدای
که بگریزد از عهد روز غدیر
 
چه گویی به محشر اگر پرسدت
از آن عهد محکم شَبَر یا شُبیر
 
 
  **************************

 

باده بده ساقیا ، ولى ز خم غدیر
چنگ بزن مطربا ، ولى به یاد امیر
 
وادى خم غدیر ، منطقه نور شد
باز کف عقل پیر ، تجلى طور شد    
 
  **************************

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/9/2 ساعت  9:5 عصر نظر

یا علی ذاتت ثبوتقُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

 

نام تو نقش نگین امراللَّهُ الصَّمَدُ

 

لَمْ یَلِدْ از مادر گیتی وَلَمْ یُولَدْ چو تو

 

لَمْ یَکُنْ بعد از نبی مثلت لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ

 

 

دل را زعلی بگیرم چه کنم

بی یاد علی اگر بمیرم چه کنم

فردا که کسی را به کسی کاری نیست

دامان علی اگر نگیرم چه کنم

 

 

جز پای علی تا ابدالدهر ردی نیست

تکیه به علی کن که به جز او مددی نیست

رستم که از او دم زده فردوسی طوسی

در پیش علی رستم دستان عددی نیست

 

با عشق علی(ع) عقل وشعورم بدهند

بانام علی(ع) ز پل عبورم بدهند

چون شیعه مرتضی علی(ع) هستم من

در سفره فاطمه (س) حضورم بدهند

 

 

 

از بارقه عشق چنان سوخته ام

کز سوختنم عاشقی آموخته ام

نامردم اگر منت مردم بکشم

من دیده به زهرا و علی دوخته ام

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/9/2 ساعت  9:3 عصر نظر

  * ابوالقاسم حسینجانی

آسمان، سرپناه مولا بود
و زمین، کارگاه مولا بود

عاشقی، پابه‌پای او می‌رفت
چشم نرگس، نگاه مولا بود

هرچه می‌کرد، دلبری می‌کرد
مهربانی، سپاه مولا بود

عدل و آزادگی، که گم می‌شد
چشم مردم، به راه مولا بود

روز، هر چیز داشت؛ از او داشت
و شبان، شاهراه مولا بود

روز و شب را، به کار، وا می‌داشت:
این، سپید و سیاه مولا بود!
آب، از الغدیر، برمی‌داشت
مَشربی، که گواه مولا بود

کوفه، هرچند هم، که بد می‌کرد
باز هم، در پناه مولا بود!

پدر خاک بود و، خاکی بود
بی‌گناهی، گناهِ مولا بود

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/9/2 ساعت  9:1 عصر نظر

اى که در هر نیکویى آراسته یزدان تو را

 جمله دارى خود، چه گویم این تو را یا آن تو را


کرده یزدانت همى انباز با حور بهشت

 و آنچه بخشد حور را، بخشیده صدچندان تو را


در کنار خویشتن پرورده رضوانت بناز

تا کندفرمانروا بر حور و بر غلمان تو را


زلف طرار تو زان پس حیله ها انگیخته است

 تابه افسون و حیل دزدیده از رضوان تو را


نا نیابد مر تو را بار دگر رضوان خلد

هر دم اندربند و چین خود کند پنهان تو را


با همه کوشش نیابد مر تو را رضوان و من

یافتم از فر مدح حجت یزدان تو را


شیر یزدان بوالحسن آن کس چو بنگارى مدیح

نه فلک گردد طراز دفتر و دیوان تو را


اى مهین سلطان ملک هستى اى کاندر غدیر

کرده حق بر هر دو گیتى سید و سلطان تو را


مر تو را تشریف امکان داد یزدان از ازل

 تا کندزیب و طراز عالم امکان تو را


ذات تو قائم به یزدان ، ذات ما قائم به توست

جلوه ذات اند عقل و نفس و جسم و جان تو را


مرمرا باید زبانى دیگر و طبعى دگر

 تا شوم چونان که شایسته است مدحت خوان تو را


با زبانى این چنین و با بیانى این چنین

 خود کجاشاید سرودن مدحتى شایان تو را


نک زدم از راستى در دامنت دست امید

 فرخ آن کز راستى زد دست در دامان تو را

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/9/2 ساعت  9:0 عصر نظر

  ( آیتى بیرجندى ت : 1310 ه . ق - و: 1350 ه . ش )

بنواختى به لطفم و هم سوختى به ناز

 لطف توروحپرور و ناز تو جانگداز


اندر شکنج زلف تو دل رفت و برنگشت

 کوخسته بود و راه بسى دور و بس دراز


اى آفرین به نرگس مستت بنازمش

 کز یک نگه گرفت جهانى به ترکتاز


از ترکتاز چشم تو ویران حصار دل

شهرى خراب و ریخته در وى سپاه ناز


ساقى بیا که روز نشاط است و صبح عید

گردون به رقص اندر و ناهید نغمه ساز


رضوان گلاب و مشک فشاند ز باغ خلد

برمحفلى که راست شد امروز در حجاز


جبریل ایستاده که یابد نفوذ امر

در خطبه مصطفى لب جان بخش کرده باز


منبر کشیده سر به سوى کرسى فلک

 و این بلعجب که بود چنان منبر از جهاز


اى شاهباز سدره نشین بال و پر گشاى

 بر دوش ودست شاه سزد جاى شاهباز


برهان خویش خواست چو ماهى در آسمان

کردش بلند تا نگرندش بر آن فراز


آن راز را که در دل عالم نهفته بود

 برداشت عقده از دل و بنمود کشف راز


گفت این که بنگریدش : هذا ولیکم

 دارید اگرکه چشم بصیرت ، کنید باز


هم حجت من آمده هم مدعاى من

 از حجت است دعوى حسن تو بى نیاز


بین مجاز تا به حقیقت بسى ره است

 حق را زباطل است چو خورشید امتیاز


امروز شیعیان على در غدیر خم

چون گل شکفته روى و چو سروند سرفراز


چون سوسن و هزار به هنگام تهنیت

 سلمان مدیح گستر و حسان سخن طراز


یا صاحب الولایه یا مرتضى على

اى کرده لطف جانب درویش در نماز


بنهاده بر امید کرم بنده آیتى

 بر آستان جاه وجلالت رخ نیاز




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/9/2 ساعت  8:58 عصر نظر

بتى که راحت جان لعل روح پرور اوست ----- کمندگردن مه ، طره معنبر اوست
رخش ز خوبى محتاج زیب و زیور نیست ----- چراکه حسن خداداد زیب و زیور اوست
به سرو ماند بالاى او اگر دیدست ----- کسى که سروروان ماه آسمان بر اوست
به مه ندارد نسبت بتى که چشمه روز ----- به زیر طره شبرنگ سایه پرور اوست
دل صنوبرى من چوبید مى لرزد ----- ز بس تمایل درقامت صنوبر اوست
گرفته زلفش در مشت ، آتش زردشت ----- به تابناک رخش بین که جاى آذر اوست
شگفت نیست اگر خال او نمى سوزد  ----- ز تاب چهره ، که این آتش ، آن سمندر اوست
رخش چو دسته گل چیده صبحدم از باغ ----- به گرددسته گل بسته سنبل تر اوست
بـه مـلـک حـسـن و ملاحت شهست و خال و خطش ----- کشیده هر طرفى صف، به جاى لشکراوست
بلى ز زلف و خط و خال ، لشکرى دارد ----- ولى زجان و دل عاشقان معسکر اوست
گرفته ابرویش از جبهه تا به زلف ، مگر ----- چوذوالفقار على کفر و دین مسخر اوست
بزرگ حجة یزدان ، ولى بارخداى ----- که هم وصى رسول است و هم برادر اوست
شهى که هست مى حب او ز خم غدیر ----- مییى که هر دو جهان مست نیم ساغر اوست
قضا مطاوع یک دست او بود، لیکن ----- قدر متابع فرمان دست دیگر اوست
اگر چه افسر لولاک بر سر، احمد راست ----- طرازافسر لولاک پاک گوهر اوست
و گر چه کوثر و باغ بهشت ، زان نبى است ----- به دست ساقى کوثر بهشت و کوثر اوست
هر آن که روى خدا را به چشم مى خواهد ----- بگو به روى على بنگرد که مظهر اوست
درست ، دیدن او دیدن جمال خداست ----- چرا که آینه حق نماى ، منظر اوست
اگر که شرط وصایت به علم و فرهنک است ----- نبى مدینه علم و وصى او در اوست ...
درین همایون روزى که آفرینش را ----- سرور وسور ز عید نشاط گستر اوست
سه روز خامه تکلیف نیست ، تا هر کس ----- کندنشاط و خورد مى اگر میسر اوست
براى نص ولایش درین همایون عید ----- نزول وحى خدا بر دل پیمبر اوست
یکى ز قرآن یا ایهاالرسول بخوان ----- که حکم بلغ ،فرمان پاک داور اوست
هر آن که منکر این آیتست و این قرآن ----- نظر به پاکى ذیل و عفاف مادر اوست
اگر وصى پیمبر هم از پیمبر نیست ----- چه اعتماد به دین و به شرع انور اوست




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/9/2 ساعت  8:57 عصر نظر




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/9/2 ساعت  8:57 عصر نظر


برخیز که ملک جان ، گردید بهشت آیین
بستند به هر بستان ، از لاله و گل آذین
شادند همه یاران ، کس نیست دگرغمگین
بنگر به دو صد عنوان ، با چشم حقیقت بین
کز راه به باغ دین ، آمد مه فروردین
با جلوه بلقیسى ، با فر سلیمانى
نوروز به بستان زد، خرگاه به فیروزى
افراشت لوا هرسو، با نزهت و بهروزى
شد باد صباگل را، چون بنده به دریوزى
بلبل بر گل آمد، با نغمه نوروزى
برخیز و بزن بر هم ، آیین غم آموزى
دل را برهان یکدم ، از بى سرو سامانى
رفت از دل ما ماتم ، سور از پى سورآمد
طى گشت زمان غم ، هنگام سرورآمد
شادى ز پى شادى ، نور از پى نورآمد
عیش و طرب از هر سو، ما را به حضورآمد
از هر شجرى رنگى ، اکنون به ظهور آمد
در باغ گل و بلبل ، رفتند به مهمانى
امروز جهان دین ، چون خلد مخلدشد
آیین خداوندى ، بر خلق مجدد شد
دین گشت دگر محکم ، اسلام مشیدشد
جبریل به امر حق ، نازل به محمد(ص )شد
یعنى على عالى ، امروز مؤید شد
تا تکیه دهد زین پس ، بر مسند سلطانى
آن مهر سپهر دین ، و آن شاه امم حیدر
آن کس که بود یکسر، بر خلق جهان رهبر
هم بر عربان رهبر، هم بر عجمان سرور
از طاق حرم بتها، گردید نگون یکسر
چون پاى نهادى او، بر شانه پیغمبر
با امر رسول حق ، در خانه یزدانى
اى آن که بود مهرت ، سرمایه انس و جان
از یک نظر لطفت ، هر درد شود درمان
تا در دو جهان گردد، هر مشکل ما آسان
بر روى محبانت ، بگشا درى از احسان
تا باز رسد این سر، روزى به سرو سامان
لطفى به نجومى کن ، اى مظهررحمانى




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در سه شنبه 89/9/2 ساعت  8:55 عصر نظر

<   <<   46   47   48   49   50   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir