»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص
اگر قرار بود بی حضور یار بمیرم
خدا کند که همین دم در این قرار بمیرم
گرم رضای تو آید به دست فرق ندارد
که پایدار بمانم و یا به دار بمیرم
بود در آمدنت گر قرار مرگ و حیاتم
هزار بار بیا تا هزار بار بمیرم
ترا چه نقص که من نیز آن جمال بینم
ترا چه سود که من هم ز انتظار بمیرم
گرم تو پیش بخوانی و گرم تو جان بستانی
به اشتیاق بیایم و به افتخار بمیرم
بهار عشق و وفا روزگار توست ، الهی
که آن بهار ببینم ، در آن بهار بمیرم
لینک مطلب
اگر بدید? ظاهر ترا نمی بینم
ولی ترا از دل و جان جدا نمی بینم
چنانکه شیفت? آن جمال زیبایم
بهر چه می نگرم جز ترا نمی بینم
بود جمال توآئین? خدا مهدی
که در جمال تو غیر زا خدا نمی بینم
نمی کنی زمراعات حال ما غفلت
که این سجّیه به جز از شما نمی بینم
بلای عشق ترا من بلا نمی دانم
گدای کوی ترا من گدا نمی بینم
به هر کتاب توان یافتن نشان از تو
کسی به نام تو نا آشنا نمی بینم
ز بسکه پرد? عصیان گرفته چشمم را
تو در کنار منی من ترا نمی بینم
(مویدم) منم و با این همه خطا ای دوست
ز آستان تو غیر از عطا نمی بینم
لینک مطلب
خورشید به بر ستاره دارد امشب
افروخته ماهپاره دارد امشب
حسن است امام عسکری (ع)پاتاسر
زهرا حسن دوباره دارد امشب
از عرش سروش دیگری می آید
از عالم غیب رهبری می آید
درهای عنایت الهی باز است
امشب که امام عسکری (ع) می آید
لینک مطلب
بار دگر لطف خدا بر ما عیان شد
ازروی ماه عسکری روشن جهان شد
ارض و سما از مقدمش دارد صفائی
روی زمین از روی او رشک جنان شد
شد بیت هادی (ع) با این تجلا روشن تراز طو ر
بنگر بدست فرزند زهرا(ع) نور علی نور
مهر سپهر رهبری آمد خوش آمد
مولا امام عسکری آمد خوش آمد
مادر نمگیرد نگاهش از نگاهش
گلبوسه میگیرد پدر از روی ماهش
ای سائلان خسته دل امشب بیائید
همچون گدای سامرا گیرید راهش
نور هدایت از بیت هادی (ع) تابنده گردید
خط ولایت با این ولادت پاینده گردید
آئینه دار داوری آمد خوش آمد
مولا امام عسکری آمد خوش آمد
داده بمن قدر وبها مهر و ولایش
این افتخار من بود هستم گدایش
در شام میلادش برای دیدن او
مرغ دل من پر زند در سامرایش
چشم من امشب باشد بسوی دست کریمش
دارم تمنا از مهدی (ع) او طوف حریمش
بر خلق عالم سروری آمد خوش آمد
مولا امام عسکری آمد خوش آمد
دوباره روی زمین شده چوباغ جنان
شد از فروغ رخت پر از صفا دلمان
صبا تو مژده بده به فاطمه (س)به جنان
که آمده حسن (ع) دوباره اش به جهان
عالمی غرق صفا گشته از میلاد تو
تا ابد اندر دلم زنده بادا یاد تو
یا امام عسکری (ع) ?
صفای سینه من ولایت تو بود
خوشم که شامل من عنایت تو بود
شب ولادت تو به هر که می نگرم
هماره ورد لبش حکایت تو بود
از تجلای رخت گشته دلها پر شعف
دارم از میلاد تو جام شیدائی به کف
یا امام عسکری (ع) ?
الا امید دلم بمن نظاره نما
ز راه لطف و کرم بمن اشاره نما
هوای کوی شما ربوده صبر مرا
تو درد خسته دلان بیا و چاره نما
من گدای عسکری (ع) جانفدای عسکری(ع)
قسمتم کن ای خدا سامرلی عسکری (ع)
مجمع الذاکرین بیت اباصالح(عج)مشهدالرضا
مصطفی محمدزاده
لینک مطلب
بر لوح دلم حک شد نقش رخ زیبایت
برجان ودلم پیداست ان قامت رعنایت
خون میچکد از چشمم از درد فراق تو
بازا که منم عمری محتاج تماشایت
از لطف کرم جانا گر سوی من ایی تو
از شوق زنم هردم بوسه به کف پایت
از کوچه قلب من یکدم تو گذر بنما
تا دیده نظر سازد بر روی دل ارایت
نقش رخ ماهت را در روز ازل دیدم
زان رو شده ام عمری دیوانه و رسوایت
شاعر مهدی محمدزاده
لینک مطلب
برخاک راهت ای دوست بازا که سر گزارم
چون غیر دیدن تو فکری به سر ندارم
گر از کرم تو جانا سویم دمی بیایی
از شکر دیدن تو جان در رهت سپارم
اندر مطاف رویت هر لحظه در طوافم
چون غیر خال رویت من کعبه ای ندارم
روی مه تو عمری گردیده قبله گاهم
هر روز در نمازم سوی تو سجده ارم
در راه عشق تو من گر قطعه قطعه گردم
بازم بدان که جانا دست از تو بر ندارم
در وقت مردن هر کس دارد کسی به بالین
ای کاش وقت مردن باش تودر کنارم
گر زین جهان فانی بار سفر ببندم
هر دم نسیم عشقت میبارد از مزارم
شاعر مهدی محمدزاده
لینک مطلب
دردم مداوا میکنی مثل همیشه
عقده ز دل وا میکنی مثل همیشه
آیینه زیبا می شود با یک نگاهت
دل را تو شیدا میکنی مثل همیشه
دروازه لطف و کرم را می گشائی
وقتی که لب وا می کنی مثل همیشه
از گوشه چشمت کرم می ریزد آقا
از بس که غوغا میکنی مثل همیشه
پرونده اعمال ما گرچه سیاه است
می دانم امضا میکنی مثل همیشه
دل مرده ام اما تو با یک گوشه چشمی
کار مسیحا میکنی مثل همیشه
بهر ظهور خود چرا ای یوسف عشق
امروز و فردا میکنی مثل همیشه
تو مثل بابایت علی غمهای خود را
با چاه نجوا میکنی مثل همیشه
تو مثل زهرا مادرت از بس که خوبی
با ما مدارا میکنی مثل همیشه
شبهای جمعه کربلا همراه مادر
تو روضه برپا میکنی مثل همیشه
شاعر:
سید مجتبی شجاع
لینک مطلب
تسلیت صاحب شیعه که غمی دیگر شد
برگ مژگان ملائک ز سرشکش تر شد
بسکه بر ساقهی گل ریخت عدو زهر جفا
پنجمین گل ز گلستان علی پرپر شد
=================================
بـه سر مـی پـرورانم من هوای حضرت بـاقر (ع)
بـه دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر (ع)
زعشقش جان من بر لب رسیده کس نمی دانـد
کـه نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر (ع)
==================================
دلم پر مى زند امشب براى حضرت باقر
که گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر
ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا
کسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر
لینک مطلب
<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0cm; margin-right:0cm; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0cm; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault { font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:72.0pt 72.0pt 72.0pt 72.0pt;} div.Section1 {page:Section1;} -->
از روز ازل شور حسینی به سر افتاد
از داغ غمش سوختم و بال و پر افتاد
هر قلب شکسته تپشش ذکر حسین است
با ذکر حسین در دل عالم اثر افتاد
آنقدر من از کرببلا مست و خرابم
کز بدو تولد عطشش در جگر افتاد
صد پاره ز غم شد دل غرقابه به خونم
آن روز که در وادی عشقم گذر افتاد
آن لحظه که گلها ز عطش سوخته بودند
دیدم ز فرس خونی و زخمی قمر افتاد
یکباره سر و پای وجودم همگی سوخت
آندم که حسین بر سر نعش پسر افتاد
جانسوزتر از آن همه دردی که کشیدم
دیدم سر شش ماهه چو گل، از شجر افتاد
یک خنجر غرقابه به خون دیدم و مُردم
آن لحظه که بر گودی مقتل نظر افتاد
گوئی که همه بال ملائک ز شرر سوخت
تا بر تن هر خیمه ز کینه شرر افتاد
ای وای که من آرزوی مرگ نمودم
آن لحظه که جان پدرم در خطر افتاد
افتاد ز بس روی زمین، عمه رقیه
صد خرمن آتش به دل و بر جگر افتاد
صد بار بمیرم بِه از آن تا که ببینم
چشم پدرم بر سر و بر تشت زر افتاد
با این همه دردی که نهان در دل من شد
دیگر شجر زندگیم از ثمر افتاد
لینک مطلب