»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص
گــفــت ای تـــازه جــوان نـوثـمـرم
دیــده بـگــشــا و بـبـین چشم ترم
ای گـــل ســرســبـــد بـــاغ امـــیــد
قــد مـن از غــم داغ تـــو خـمـیـد
خـیــز و بــابــا بــه کـنـارم بـنـشـین
مـاتـمــت کـرده مرا زار و غمین
ای پـسـر رفـتی و خون شد دل من
ســیــل غــم کند ز بن حاصل من
عـلـی ای یـوســف گــل پــیــرهــنم
مـن چـو یـعــقــوب دچـــار مـحنم
ای جوان چشم بره، خواهر توست
مـنـتـظـر، عمه غـم پرور توست
نـوجـوان اکـبـرم ای نـیـک خـصال
ایـکـه بودی به نبی،شبه و جمال
هـیـجــده ســالــه مـن خـیز ز جـای
گــرد غــم از رخ بــابــا بـــزدای
عـلی ای کـوکــب تــابـــان ســحـــر
بــود کــوتــاه چــه عـمـر تو پسر
ای دریــغـــا کــه ز بـیـداد زمـــــان
بــاغ امـیـد دلــم گــشــتــه خزان
شـد تـنــت پــاره ز تــیـــغ اعــــــدا
ایــن چـه حـالـسـت فــدایـت جـانا
نــازنـیـن پـیــکـر تـو از چه بخاک
بــیــنـم افـتـاده و لیکن صد چاک
داغ جــانـکـاه تـو پـرسـوخــت مرا
فـاش گـویم که جگر سوخت مرا
روشــنــی بـخـش بـکـاشـانــــه دل
بــی تــو تـاریـک بــود خـانــه دل
حـیـف و صـد حـیـف فتادی تو ز پا
بــعــد تــو خــاک بــفـــرق دنــیـا
تــن مـجــروح تــرا ای پــســــــرم
نـتــوانــم کــه بــرم ســوی حـرم
خــم شــد و چــهــره اکـبـر بـوسـید
گــل پــر پــر شــده اش را بـوئید
بـوســه بـر نعش پسر داد و بگفت
با کسم نیست دگر گفت و شنفـت
هــر زمـان لـب بـگـشایم به سخن
گـویــم ای اکـبـر مـن اکـبـر مـن
گــو «حـیـاتـی» ز مـصیبت لب بند
نــالــه اهــل عــزا گـشـت بـلـنـد
لینک مطلب
ما هم فتاده بر خاک با جسم پاره پاره
ای اشکها بریزید از دیده چون ستاره
جز من که همچو خورشید افروختم در این دشت
کی پاره پاره دیده اندام ماهپاره
ما هم فتاده بر خاک دیدم که خصم ناپاک
با تیغ زخم میزد بر زخم او دوباره
در پیش چشم دشمن بر زخمت ای گل من
جز اشک نیست مرحم ،جز آه نیست چاره
زد خنده قاتل تو بر اشک دیده من
با آن که خون بر آمد ،از قلب سنگ خاره
وقتی لبت مکیدم، آه از جگر کشیدم
جای نفس برآید، از سینهام شراره
ای جان رفته از دست ،بگشای دیده از هم
جانی بده به بابا ،حتی به یک اشاره
دشمن چنین پسندد، استاده و بخندد
فرزند دیده بندد، بابا کند نظاره
چون ماه نو خمیدم، با چشم خویش دیدم
خورشید غرق خون را، در یک فلک ستاره
دردا که پیش رویم، در باغ آرزویم
افتاد یاس خونین ،با زخم بیشماره
جسم عزیز جانم ،چون دامن زره شد
از زخم هر پیاده ،از تیغ هر سواره
افتاده جسم صد چاک، جان حسین برخاک
میثم بر آن تن پاک ،خون گریه کن هماره
لینک مطلب
شبه نبی نمود چو آهنگ رزم ساز
بهر مخالفان عراق آن مه حجاز
در گریه شد سکینه و در ناله شدر باب
کلئوم شد بناله و لیلی در اهتزاز
زآن انجمن رسید بانجم غباز غم
زآن دوده رفت بگردون دون نواز
شد از نیاز در بر شاه حجاز گفت
کایآسمان بدرگه قدرت برد نماز
پیوسته باد گلشن چهر تو دل فروز
همواره باد نخل مراد تو سرفراز
مستدعیم زحضرت فیضت که تا دهد
بهر جهاد بد منشانم خط جواز
رخصت گرفت و و کرد وداع از شه حرم
پشت عقاب گرم شد از فر شاهباز
با مادر شکستة خود در وداع گفت
در هجر من مسوز بسودای من بساز
شه از قفای اکبر شیرین مقال خویش
گریان شد و نمود سوی چرخ سرفراز
و آنگه بحالتی که نیارم بیان نمود
روی نیاز کرد بدرگاه بی نیاز
گفتا بر این گروه گواهی که میکنند
آنرا که هست شبه پیمبر زامتیاز
چون میشدیم مایل روی رسول تو
ما چشم اشتیاق بر آن روی کرده باز
یعقوب و ارزین سپس از هجر یوسفم
ابواب خوشدلی برخ خود کنم فراز
برپای شهریار جهان بوسه زن حکیم
تا دست مسئلت نکنی پیش کس دراز
لینک مطلب
<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault {} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in;} div.Section1 {page:Section1;} -->
سرو قدّى ز حرم با دل سوزان مىرفت
پیش چشمان پدر «وَه» چه خرامان مىرفت
مأذنه کرببلا بود و اذان سر مىداد
بر لبش نغمه تکبیر و به میدان مىرفت
بر فراز سرِ سرو قد او قرآن بود
زیر قرآن ز چه رو پاره قرآن مىرفت
زینب اسپند به کف داشت و دل مىسوزاند
یوسف کرببلا جانب کنعان مىرفت
اشک مىریخت به پشت سر او آب نبود
به بیابان بلا، جان سلیمان مىرفت
دور مىشد ز حرم، هر قدمى بر مىداشت
گوئیا از تن اهل حرمش جان مىرفت
صفحه اول ایثار، چو مىخورد ورق
مصحف عشق سوى صفحه پایان مىرفت
گیسویش در طیران بود و به دستان نسیم
دست از دل شده با موى پریشان مىرفت
پرده از صفحه اسرار عدم بر مىداشت
آب مىکرد دل شاه و قدم بر مىداشت
رفت میدان و دل شاه دگر بار شکست
لحظاتى پس از آن مخزن اسرار شکست
دست بر گردن مرکب سوى بازار آمد
یوسف کرببلا رونق بازار شکست
هرکه با هرچه به کف داشت خریدارش شد
عضو عضو بدن آن بت عیار شکست
نیزهها بهر طواف بدنش صف بستند
بى صف آمد یکى و پهلوى آن یار شکست
نرخ شمشیر چه سنگین و گران بود کزان
باز هم فرق سر حیدر کرار شکست
ناله سرداد و سرآسیمه شه آمد به سرش
دلش از دیدن آن منظره بسیار شکست
پاى بر روى زمین مىزد و بابا مىگفت
دل خورشید از این واقعه صد بار شکست
یک طرف قطعهاى و قطعه دیگر طرفى است
زین مصیبت الف قامت دلدار شکست
بر سر نعش على غصه ز جان سیرش کرد
لرزه افتاد به زانو و زمین گیرش کرد
لینک مطلب
دلبردة من عاشق شیدا شدة ای تو
پوشیده کفن باز چه زیبا شدة ای تو
از دیده مروجان من این دل شده ویران
من تشنة تو آبحیاتی تو لب عطشان
جز آه نمانده است در این سینه سوزان
با دیدة من بین که چه غوغا شدة ای تو
آهسته برو تا که کنم سیر نگاهی
من راضیم از رنج و بلا هر چه توخواهی
از پای تو بوسم بدلم ده تو پناهی
در راه بلا رهبر لیلا شدة ای تو
دل از همه کس من که بریدم بتو بستم
بعد از تو اسیرم بشود بند بدستم
از دوری تو ناله کنم تا که من هستم
با خون دلم دلبر رعنا شدة ای تو
یک لحظه بمن گوش بکن باب مرادم
از بسکه شدم حول سخن رفته زیادم
حالم تو ببین مرتعش از سوز نهانم
بیند کفنت دیده غم افزا شدة ای تو
کردی تو قیامت بمن ای نرگس شهلا
محشر شده از دوری تو خاطر لیلا
تعجیل مکن کرده دلم روی تو یغما
ای محشر من چونشده برپا شدة ای تو
لینک مطلب
چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست
واز این پیر جوانمرده کمانی تر نیست
دست و پایی نفسی نیمه نگاهی اهی
غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست
در کنار تو ام و باز به خود می گویم
نه حسین، این تن پوشیده به خون اکبر نیست
هر کجا دست کشیدم زتنت گشت جدا
از من اغوش پر و از تو تنی دیگر نیست
دیدنی گشته اگر دست و سر سینه تو
دیدنی تر زمن و خنده آن لشگر نیست
استخوانهای تو پشت پدر هر دو شکست
باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست
لینک مطلب
در دلش جلوه امید بتافت
با دو صد شوق بسویش بشتافت
گفت ای چشم و چراغ دل من
رفت بر باد دگر حاصل من
در دلم نیست دگر نور امید
شوق و امید زمن دست کشید
با به من بانگ تو در خیمه رسید
دید زینب ز رخم رنگ پرید
آمدم با چه شتابی سویت
خواستم زنده ببینم رویت
سپه کوفه همه آماده
به تماشای پدر ایستاده
شه روی نعش پسر افتاده
همه گفتند حسین جان داده
بی گمان جان پدر بر لب بود
آنکه جان داد بدو زینب بود
لینک مطلب
چون به میدان زحرم اکبر رفت
دل زجان شست و سوی دلبر رفت
روح از جسم حرم یکسر رفت
همه گفتند که پیغمبر رفت
زان طرف مرگ به استغبالش
ین طرف جان حسین دنبالش
گفت ای سرو قد دلجویت
لیله قدر پدر گیسویت
ای رخت ماه و هلال ابرویت
صبر کن سیر ببینم رویت
هم کنم خوب تماشای تو را
هم ببینم قدو بالای تو را
ای جگر گوشه من ای پسرم
هیچ دانی که چه آری بسرم
مرو اینگونه شتابان ز برم
لختی آهسته من آخر پدرم
من نگویم مرو ای ماه برو
لیک قدری بر من راه برو
پدر ایستاده و می کرد نظر
جانب مرگ پسر راهسپر
همچنان سوی سما دست پدر
تا بگوش آمدش آوای پسر
رنگ خود باخت ز بانگ پسرش
زانکه دانست چه آمد به سرش
لینک مطلب