سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

خواهی به کوی عشق بدانی چه کاره ام

من سینه چاک ماهوَشی شیرخواره ام

فالی زدم که سر بکشم از کمند او

آمد جواب قهر و عذاب استخاره ام

گفتم به این جمال دل آرا تو کیستی؟

گفتا در آسمان شرف ماه پاره ام

گفتم به بوستان ولا؟گفت غنچه ام

گفتم به درد جهان؟گفت چاره ام

گفتم کجاست جای غروب و طلوع تو؟

گفتا که سینه پدر و گاهواره ام

گفتم که دوستان تو آیا بهشتی اند؟

گفتا بهشت را بگشاید اشاره ام

گفتم بگوی بیشتر از ذات خویش گفت

در باطن آفتاب و به ظاهر ستاره ام

 

شاعر:سید رضا مؤید




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  9:17 عصر نظر




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  9:17 عصر نظر

(حضرت علی اصغر علیه السلام)

 

شمع سان پروانهها گشتند آب از تشنگی        بر لب دریا ز کف دادند تاب از تشنگی

ای دریغا! ای دریغا! سوختند و سوختند            ماه رویان همچو قرص آفتاب از تشنگی

کودک شش ماهه در دامان مادر بارها             گشت همچون ماهی دریا کباب از تشنگی

دیدهی دُردانهی زهرا اگر آید به هم                لحظه لحظه آب میبیند به خواب از تشنگی

لالههای داغدار بوستان بوتراب                 سینه بنهادند بر روی تراب از تشنگی

طایری بی بال و پر جان داده زیر خاره      بر لبش مانده نوای آب آب از تشنگی

هر چه او را در بیابان میزند زینب صدا         نیست در لعل لبش تاب جواب از تشنگی

تا دهان خشک خود را با گلابی تَر کند           نیست حتی در گِل چشمش گلاب از تشنگی

آفتاب کربلا شد دود در چشم حسین               داشت از بس در وجودش التهاب از تشنگی

آب هم تا حشر، میثم! از پیمبر شد خجل          بس که دیدند آل پیغمبر عذاب از تشنگی

"غلامرضا سازگار"

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  9:16 عصر نظر




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  9:14 عصر نظر

یک گل ز گلزار حسین در بزم جانان میرود 

از بهر جانبازی حق اکبر بمیدان میرود

چون دید بابش بی معین گردیده در آن سرزمین

بهر قتال مشرکین با لعل عطشان میرد

آن سر و قد نوجوان چون شد بسوی دشمنان

بابش بدنبالش روان با چشم گریان میرود

جان پدر بود آن پسر با چهرة همچون قمر

گوئی که در چشم پدر آن جسم چون جان میرود

آن اکبر فرخنده خو، آن گلعذار مشگبو

بر عزم هیجا با عدو چون شیر غرّان میرود

از قبّه کرب و بلا ار آن بود عرش خدا

فریاد آل مصطفی تا عرش رحمان میرود

طوطی بکن ورد زبان بر عارفان حق بخوان

یک گل زگلزار حسین در بزم جانان میرود

 

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  9:13 عصر نظر

نوگلا، گردیدنت پرپر بدینسان زود بود

دریم خون خفتنت از جور عدوان زود بود

ای علی ، ای بلبل گلزار باغ مصطفی

این چنین خاموشیت جانا بدوران زود بود

طایر قدس آشیان از تیر صیاد جفا

بی پر و بی بالیت در این بیابان زود بود

همچو مرغ بسملی بینم ترا در خاک و خون

توتیاسان جسمت از سم ستوران زود بود

خاک بر فرق جهان و زندگانی بعد تو

رفتنت زین دار ای سرو خرامان زود بود

خیز ای رعنا جوان بین گشتم از داغ تو

پیرفرقتت از بهر من ای ماه تابان زود بود

بین جوانان بنی هاشم به بالینت غمین

داغت اندر قلب این رعنا جوانان زود بود

با دوصد افغان برم بر خیمه گاه اما فسوس

محنتت بر مادر گیسو پریشان زود بود

اشگ میریزد بصیر از چشم گوید این چنین

ماتم اکبر برای شاه خوبان زود بود

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  9:12 عصر نظر

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault {} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in;} div.Section1 {page:Section1;} -->

یارب زحالم آگهی کز تن روانم میرود

مانند گل از گلستان اکبر جوانم میرود

یارب گواهی کاین زمان شد جانب میدان روان

شبه رخ ختم رسل سرو روانم میرود

ای شبه خیر المرسلین مهلاً‌ که از داغت یقین

تا آسمان هفتمین آه و فغانم میرود

رفتی تو ای بابا برو ،‌بنگر که از داغت چسان

صبر و قرار و طاقت و تاب و توانم میرود

یارب تو می باشی گواه کاکنون به سوی این سپاه

با سینه پر سوز و آه ،‌آرام جانم میرود

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  9:12 عصر نظر

من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم

صبحم زستاره سحرم دست کشیدم

شد روز جهان از نظرم تیره تر ازشب

آنجا که زنور بصرم دست کشیدم

دربادیه عشق زطوفان حوادث

من از شجر و از ثمرم دست کشیدم

با خون جگر این گهر افتاد به دستم

وز موج بلا از گهرم دست کشیدم

از داغ ابوالفضل گرفتم به کمر دست

با داغ علی از جگرم دست کشیدم

همراه سفر بود مرا در سفر عشق

افسوس که از هم سفرم دست کشیدم

اثار شهادت به رخش دیدم و مردم

وقتی به به جبین پسرم دست کشیدم

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  9:10 عصر نظر




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  9:9 عصر نظر

 

مُردم ز بس که بر بدنت بوسه می زنم

بر کام خشک خنده زنت بوسه می زنم

بر زلف خون پر شکنت شانه می کشم

بر زخمهای دل شکنت بوسه می زنم

بوی تو می دهند دم دشنه ها ببین

بر نیزه های زخم،زنت بوسه می زنم

شاید لبی گشوده و بابا بخوانیم

قامت خمیده بر دهنت بوسه می زنم

هر سو دویده و تن تو جمع می کنم

بر تکه تکه های تنت بوسه می زنم

آرام تا به روی عبا می گذارمت

همراه عمه بر کفنت بوسه می زنم

ای خاک بر سرم که تو در خاک خفته ای

مردم ز بس که بر بدنت بوسه می زنم

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  9:8 عصر نظر

<      1   2   3   4   5   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir