سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

ای که
هنگام کـرم مظهـر الطاف خدایی

باب حاجات و یم جود، جواد ابن رضایی
غیر تـو کس گـره از کار خـلایق نگشاید
که تو از عقده گشایان جهان، عقده‌گشایی
ز چه کس جود بخواهم؟ تو کریمی تو جوادی
بـه کجـا درد بیـارم؟ تـو طبیبـی تو دوایی
ز که حاجت طلبم غیر تـو ای بـاب حوائج
بـه کـه امیـد ببنـدم تـو امیـد دل مـایی
تو که همچون پدر خویش کریمی و رئوفی
شـود آیـا کـه دم مـرگ بـه بالین من آیی
ای همـه آینــ? آیــ? تطهیــر، خــدا را
چـه شـود گـر دل آلـود? مـا را بربایـی؟
آمـدم دست توسـل به حریمت بگشایم
چه دعایی به حضور تو بخوانم؟ تو دعایی

نیست
امکان گذشتن ز گذرگـاه صراطم

تو مگـر اینکـه گذرنامه‌ام امضـا بنمایی
تـو مگـر از مـن افتـاده ز پـا دست بگیری
تــو مگـر زنـگ ز آیینــ? قلبــم بزدایــی
ما همانا ز تو دوریم و تو نزدیک‌تر از جـان
عجبــا در دل مایــی و ندانیــم کجــایی
بس‌که دنبال گدا دست عطای تـو دراز است
مشتبه گشته به قومی که تو محتاج گدایی
تو که بر چشم همـه پای نهی در دم مردن
خود در آن حجـر? دربسته دمِ مرگ، چرایی؟
اشـک بـر غـربت و مظلومی تو از چه نریزم؟
کـه غریـب استـی و فرزنـد غـریب‌الغربایی
گر ببرند ز هم روز و شب اعضای تو «میثم»
بـه کـه یک لحظه فتد بین تو و یار، جدایی

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/8/12 ساعت  2:37 صبح نظر

ای کوثر
دوم که مشهور است جودت

ظاهر تمام خیر و خوبی از وجودت
ای آفرینش را چراغ رهنمائی
سر تا بپا رحمت جواد بن الرضایی
در این جهان و این همه لطف و کرامت
جودت قیامت می کند روز قیامت
بر مصطفی گفتند ابتر کوثرش داد
یک دختر اما از دو عالم بهترش داد
گفتند ابتر بر رضا دادش جوادی
کز او گرامی تر به عالم کس نزادی
وقتی بر آید دست جود از آستینش
گوهر فشاند در یسار و در یمینش
تنها نه او بر دوستان گوهر ببخشد
بر دشمن سر سخت خود هم زر ببخشد
گلبرگ زهرا و نشان ز آن لاله دارد
در کودکی از داغ مادر ناله دارد
گفت آن دو را از قبر بیرون می کشانم
من انتقام از قاتلانش می ستانم
هرگز گدا نومید زین در نگردد
وز درگه او دست خالی بر نگردد
مولای ما اینک تو را خوانیم ما هم
کز دست غم سر در گریبانیم ما هم
دل مرده ایم آب حیاتی بخش ما را
وز محبس غمها نجاتی بخش ما را
آنان که بنشاندند بر دل داغ ما را
بر روی ما بستند راه کربلا را
قلبی که دلها را ز غم بشکست ، بشکن
دستی که راه کربلا را بست بشکن




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/8/12 ساعت  2:36 صبح نظر

«بانگ
جرس»

دل مى ‏تپد به سینه چو مرغ قفس مرا

غم همدم است و ناله بود هم نفس مرا

تنها میان حجره ‏ى در بسته دل غمین

کس نیست جز خداى جهان ملتمس مرا

دور از دیار و یارم و اغیار در کنار

غیر از خدا دگر نبود دادرس مرا

جانم بسوخت همسر نامهربان ز کین

باشد همین حکایت جان سوز بس مرا

من گلبن ریاض رضا هشتمین امام

گشته نصیب همسرى خارو خس مرا

مسموم و خسته جان جگرم پاره پاره شد

بهر علاج نیست به کس دسترس مرا

مى ‏سوزد از عطش جگرم وز شرار زهر

در سینه بسته آمده راه نفس مرا

سوى وطن چو قافله ‏ى آه مى ‏رود

آید به گوش ناله ‏ى بانگ جرس مرا

جز ناله‏ ى شبانه و آه سحر (صفا)

فریاد رس نبود دگر هیچ کس مرا




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/8/12 ساعت  2:35 صبح نظر

بنده ام
بنده ی ولای توأم

عاشق صحن با صفای توأم
تو جوادی و من گدای توأم
یا جواد الائمه ادرکنی
*****
قامتم خم شده ز بار بلا
حاجتم باشد از تو یا مولا
نجف و کاظمین و کرببلا
یا جواد الائمه ادرکنی
*****
ایکه از زهر ، خون شده جگرت
به تو و جد و مادر و پسرت
من بیچاره را مران ز درت
یا جواد الائمه ادرکنی
*****
سائلم سائلم جوابم ده
تشنه ی جام وصلم آبم ده
چشم گریان ، دل کبابم ده
یا جواد الائمه ادرکنی
*****
بعلی و به مادرت زهرا
به امامان ، به حرمت شهدا
دست خالی نمی روم ابدا
یا جواد الائمه ادرکنی
*****
ای ترا یار بی وفا کشته
با لب تشنه از جفا کشته
با چنان پاکی و صفا کشته
یا جواد الائمه ادرکنی
*****
بسته با دست فتنه راه تو شد
همه جا پر ز سوز و آه تو شد
حجره ی بسته قتلگاه تو شد
یا جواد الائمه ادرکنی
*****
مانده بر بام جسم بی کفنت
مرغها ناله زن به گرد تنت
سایه کردند بر روی بدنت
یا جواد الائمه ادرکنی
*****
لرزه بر جان اهل دین افتاد
شعله بر قلب مسلمین افتاد
تنت از بام بر زمین افتاد
یا جواد الائمه ادرکنی

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/8/12 ساعت  2:34 صبح نظر


به روى خاک چنان ناله از جفا مى ‏زد

که سوز آه وى آتش به ما سوا مى‏ زد

به لب ز کینه‏ ى بیگانه هیچ شکوه نداشت

و لیک داد ز بیداد آشنا مى‏ زد

شرار زهر ز یک سو لهیب غم یک سو

به جان و پیکرش آتش جداجدا مى ‏زد

گذشت کار ز کار و نداشت کار به کس

در آن میانه فقط آب را صدا مى ‏زد

صداى ناله‏ ى وى هى ضعیف تر مى ‏شد

که پیک مرگ بر او از جنان صدا مى‏ زد

برون حجره همه پایکوب و دست افشان

درون حجره یکى بود و دست و پا مى‏ زد

ستاده خصم و جواد الائمه جان مى‏ داد

از او بپرس که زخم زبان چرا مى‏ زد




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/8/12 ساعت  2:32 صبح نظر

«گل
مصطفی»

 

خدایا ندارم به غیر از تو کس، ز بس ناله کردم ندارم نفس

جواد رضایم، گل مصطفایم، که بى آشنایم

غریبم، غریبم، غریبم، غریبم غریب

بهار مدینه خزانى شده، که پژمرده باغ جوانى شده

من آن یاس پرپر، دلم باد کوثر، کجایى تو مادر

غریبم، غریبم، غریبم، غریبم غریب

ز جور و جفایت بسوزد دلم، که دادى به کنج قفس منزلم

ز تو بى ولایم به پاس محبت کشیدم مصیبت

غریبم، غریبم، غریبم، غریبم غریب




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/8/12 ساعت  2:31 صبح نظر

«گل
مژگان»

کشتند بیگنه، خلف بوتراب را

نهم امام و نوگل ختمى مآب را

ام الفضول فتنه ایام، ام الفضل

از ریشه کند ریشه ‏ى فصل الخطاب را

مى‏ خواست ام الفضل، که ‏ام الفساد بود

بیرون برد ز حد تصور عقاب را

دادند زهر مهلک ناباب در و وثاق

بستند بستگان وى از کینه باب را

آه از دمى که خیل کنیزان، نکرده شدم

برداشتند از رخ عصمت، حجاب را

نالان امام و جمع زنان، هلهله کنان

تا نشنوند سوز دل آن جناب را

دائم نفس نفس زد و میگفت آب آب

بردند و همسرش به زمین ریخت آب را

مى ‏خواست خصم کینه‏ کش دون، بهم زند

شیرازه ‏ى تمامى ام الکتاب را

بالاى بام سایه ‏ى حق را ربود وبرد

در زیر آفتاب نهاد آفتاب را

گردد سایه‏ اش پرو بال کبوتران

بنگر طیور و عاطفه ‏ى بى حساب را

یا ثامن الحجج به جوادالائمه ‏ات

خون کرده زهر غم، جگر شیخ و شاب را

با غصه گشت توام و گردید منقلب

هر کس شنید قصه‏ ى این انقلاب را

(حداد) و خلق از غم این ظلم بى حساب

گیرند دائم از گل مژگان، گلاب را

عباس حداد کاشانى




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/8/12 ساعت  2:31 صبح نظر

«مادر
جان»

سوخت از زهر هلاهل جگرم مادر جان

تیره شد روز به پیش نظرم مادر جان

من در این حجره ‏ى در بسته خود مى ‏پیچم

کس نداند که چه آمد به سرم مادر جان

نکشد گر که مرا زهر جفا خواهد کشت

خنده‏ ى همسر بیدادگرم مادر جان

من جوادم که به یاد تو سخن مى‏ گویم

چون ترا از همه مشتاق ترم مادر جان

همچو شمعى اثر زهر ستم آبم کرد

سوخت پروانه صفت بال و پرم مادرجان

همسرم پشت در خانه به دست افشانى

من به یاد تو و مسمار درم مادر جان

چون تو در فصل جوانى ز جهان سیر شدم

که زده داغ تو بر جان شررم مادر جان

به لب خشک من غمزده آبى برسان

کز عطش سوخته پا تا به سرم مادر جان

شعر (ژولیده) گواهى دهد از غربت من

دوست دارم که بیایى به برم مادرجان

شاعر:ژولیده نیشابوری




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/8/12 ساعت  2:30 صبح نظر

«گل
مصطفی»

 

خدایا ندارم به غیر از تو کس، ز بس ناله کردم ندارم نفس

جواد رضایم، گل مصطفایم، که بى آشنایم

غریبم، غریبم، غریبم، غریبم غریب

بهار مدینه خزانى شده، که پژمرده باغ جوانى شده

من آن یاس پرپر، دلم باد کوثر، کجایى تو مادر

غریبم، غریبم، غریبم، غریبم غریب

ز جور و جفایت بسوزد دلم، که دادى به کنج قفس منزلم

ز تو بى ولایم به پاس محبت کشیدم مصیبت

غریبم، غریبم، غریبم، غریبم غریب




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/8/12 ساعت  2:30 صبح نظر

«مصیبت»

از جفاى همسر بى مهر فریاد اى پدر

کز دل و جانم برآورده است فریاد اى پدر

در جوانى گوهر عمر مرا از من گرفت

تا که مامون دختر خود را به من داد اى پدر

آنچه با من کرد ام ‏الفضل دون کى مى ‏کند

همسرى با همسرش اینگونه بى داد اى پدر

یک طرف زهر جفا و یک طرف سوز عطش

غنچه‏ ى نشکفته‏ ات را داد بر باد اى پدر

بیشتر از زهر کین از تشنه کامى سوختم

سوختم چون صیدى اندر دام صیاد اى پدر

بسکه فریاد از عطش کردم که تاثیرى نداشت

شد درون سینه ‏ام خاموش فریاد اى پدر

آخر آمد بر سرمن محنتى که بارها

چهره‏ ام بوسیدى و کردى از آن یاد اى پدر

روز مرگم شد بیا بر غربت من گریه کن

چون که گفتى ذکر خوابم شام میلاد اى پدر

در خراسان من به دیدارت شتابان آمدم

نک بیا از بهر دیدارم به بغداد اى پدر

گر نمى ‏آیى مرا بر سر من آیم در برت

مرغ روحم چون شود از بند آزادى اى پدر

در جوار تو (موید) از پى عرض سلام

قاصد دل را به کوى من فرستاد اى پدر

رضا موید




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/8/12 ساعت  2:29 صبح نظر

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir