سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault {} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in;} div.Section1 {page:Section1;} -->

 

 

سرو قدّى ز حرم با دل سوزان مى‏رفت

پیش چشمان پدر «وَه» چه خرامان مى‏رفت

مأذنه کرببلا بود و اذان سر مى‏داد

بر لبش نغمه تکبیر و به میدان مى‏رفت

بر فراز سرِ سرو قد او قرآن بود

زیر قرآن ز چه رو پاره قرآن مى‏رفت

زینب اسپند به کف داشت و دل مى‏سوزاند

یوسف کرببلا جانب کنعان مى‏رفت

اشک مى‏ریخت به پشت سر او آب نبود

به بیابان بلا، جان سلیمان مى‏رفت

دور مى‏شد ز حرم، هر قدمى بر مى‏داشت

گوئیا از تن اهل حرمش جان مى‏رفت

صفحه اول ایثار، چو مى‏خورد ورق

مصحف عشق سوى صفحه پایان مى‏رفت

گیسویش در طیران بود و به دستان نسیم

دست از دل شده با موى پریشان مى‏رفت

پرده از صفحه اسرار عدم بر مى‏داشت

آب مى‏کرد دل شاه و قدم بر مى‏داشت

رفت میدان و دل شاه دگر بار شکست

لحظاتى پس از آن مخزن اسرار شکست

دست بر گردن مرکب سوى بازار آمد

یوسف کرببلا رونق بازار شکست

هرکه با هرچه به کف داشت خریدارش شد

عضو عضو بدن آن بت عیار شکست

نیزه‏ها بهر طواف بدنش صف بستند

بى صف آمد یکى و پهلوى آن یار شکست

نرخ شمشیر چه سنگین و گران بود کزان

باز هم فرق سر حیدر کرار شکست

ناله سرداد و سرآسیمه شه آمد به سرش

دلش از دیدن آن منظره بسیار شکست

پاى بر روى زمین مى‏زد و بابا مى‏گفت

دل خورشید از این واقعه صد بار شکست

یک طرف قطعه‏اى و قطعه دیگر طرفى است

زین مصیبت الف قامت دلدار شکست

بر سر نعش على غصه ز جان سیرش کرد

لرزه  افتاد  به  زانو  و  زمین  گیرش  کرد

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/9/14 ساعت  9:4 عصر نظر


تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir