»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص
قضیه ببر وحشی در تهران
حاج ملا محمد جعفر تهرانی (ره) نقل نمودند:
« در زمان طفولیت که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم، به همراه پدر بزرگوارم در مدرسه دارالشفا که از مدارس معروف تهران است مشغول تحصیل بودم. اتفاقاً روزی مرحوم ابوی، مرا برای آوردن آتش از خارج مدرسه به بازار فرستاد.
وقتی از در مدرسه خارج شدم، جمعیت زیادی را مشاهده کردم که دایره وار در آن جا ایستاده و نشسته بودند. معلوم شد شخصی ببری را در غل و زنجیر کرده و میان آن جمعیت آورده است و آن شلوغی برای تماشای ببر است؛ اما از شدت مهابت آن حیوان، گویا کسی جرأت نگاه کردن به او را ندارد و اگر کسی قصد نزدیک شدن به آن حیوان را می کرد، طوری به طرف او می آمد که اگر زنجیر به دست زنجیر دارها نبود، فوراً او را به عالم برزخ هدایت می کرد؛ لذا او را در طرفی نگه داشته و جمعیت اطراف او ایستاده بودند.
با همه این احتیاطها حیوان چنان غرش داشت که گاهی مردم از وحشت روی یکدیگر می ریختند. ناگهان در این بین، سواری پیدا شد که مردم از مشاهده جلالت او حیوان را فراموش کردند. حتی آن حیوان هم از مشاهده سوار، ساکن و ساکت شد تا این که در میان جمعیت آمد و به طرف ببر رفت.
وقتی نزدیک ببر رسید، دست ملاطفت بر سر و رو و پشت حیوان کشید. آن زبان بسته در کمال خشوع سر به پای آن شخص گذاشت و مانند بچه گربه خود را به آن شخص می مالید.
مرد به آرامی و آهسته گویا با حیوان مکالمه و سؤال و جوابی می کرد. بعد هم خیلی آرام فرمود:
« خدا شما را هدایت کند این حیوان چه کرده که او را گرفته و حبس و زنجیر کرده اید؟ »
حاضرین گویا همگی مبهوت شده باشند به طوری که نه کسی قدرت بر حرکت داشت و نه می توانست حرفی بزند. خود ببرداران هم که سر زنجیر را در دست داشتند، مبهوت ایستاده بودند و حتی در این مدت هیچ کس با دیگری صحبت نمی کرد، تا این که آن شخص به طرف مرکب خود برگشت و سوار شد و رفت.
مردم که گویا تا این لحظه از خود بی خود شده بودند با رفتن او به خود آمدند همهمه میان آن جمع بلند شد که این سوار چه کسی بود؟ از کجا آمد و به کجا رفت؟ از زنجیرداران پرسیدند که آیا او را می شناسید؟
گفتند: ما هم مثل شما او را نشناختیم و حیران ماندیم؛ به طوری که گویا در وجود ما تصرفی نمود و حواس ما کار نمی کرد؛ ولی همین قدر می دانیم که از نوع بشر نبود؛ و الا مثل دیگران جرأت نزدیک شدن به این حیوان را نداشت و حیوان هم با او این طور رفتار نمی کرد.
حاج ملا محمد جعفر تهرانی می فرماید:
در این جا، مردم را به همین حال گذاشتم و آتشی از بازار به دست آورده و به مدرسه آمدم. پدرم علت تأخیر را از من پرسید.
من هم واقعه را خدمت ایشان عرض کردم و مقداری از شمایل آن سوار را بیان نمودم. فرمود:
این شخص با این وصف و حالت و رفتار که می گویید بقیه آل اطهار و حجت پروردگار، حضرت صاحب الزمان علیه السلام می باشد.
همان وقت برخاستند و به خارج مدرسه آمدند و از باقی مانده جمعیت، قضیه را پرسیدند. وقتی یقین به وقوع آن حادثه پیدا کردند، آرزو می کردند: ای کاش من هم حاضر بودم؛ زیرا آن شخص قطعاً همان بزرگوار بوده و نباید در آن شک پیدا نمود. »
لینک مطلب