سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

 

دردم مداوا میکنی مثل همیشه
عقده ز دل وا میکنی مثل همیشه

آیینه زیبا می شود با یک نگاهت
دل را تو شیدا میکنی مثل همیشه

دروازه لطف و کرم را می گشائی
وقتی که لب وا می کنی مثل همیشه

از گوشه چشمت کرم می ریزد آقا
از بس که غوغا میکنی مثل همیشه

پرونده اعمال ما گرچه سیاه است
می دانم امضا میکنی مثل همیشه

دل مرده ام اما تو با یک گوشه چشمی
کار مسیحا میکنی مثل همیشه

بهر ظهور خود چرا ای یوسف عشق
امروز و فردا میکنی مثل همیشه

تو مثل بابایت علی غمهای خود را
با چاه نجوا میکنی مثل همیشه

تو مثل زهرا مادرت از بس که خوبی
با ما مدارا میکنی مثل همیشه

شبهای جمعه کربلا همراه مادر
تو روضه برپا میکنی مثل همیشه

شاعر:

سید مجتبی شجاع




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/12/14 ساعت  1:49 صبح نظر

تسلیت صاحب شیعه که غمی دیگر شد
برگ مژگان ملائک ز سرشکش تر شد
بسکه بر ساقه‌ی گل ریخت عدو زهر جفا
پنجمین گل ز گلستان علی پرپر شد

=================================

بـه سر مـی پـرورانم من هوای حضرت بـاقر (ع)
بـه دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر (ع)
زعشقش جان من بر لب رسیده کس نمی دانـد
کـه نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر (ع)

==================================

دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر
که گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر
ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا
کسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر

 

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/12/14 ساعت  1:47 صبح نظر

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0cm; margin-right:0cm; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0cm; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault { font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:72.0pt 72.0pt 72.0pt 72.0pt;} div.Section1 {page:Section1;} -->

از روز ازل شور حسینی به سر افتاد
از داغ غمش سوختم و بال و پر افتاد
هر قلب شکسته تپشش ذکر حسین است
با ذکر حسین در دل عالم اثر افتاد
آنقدر من از کرببلا مست و خرابم
کز بدو تولد عطشش در جگر افتاد
صد پاره ز غم شد دل غرقابه به خونم
آن روز که در وادی عشقم گذر افتاد
آن لحظه که گلها ز عطش سوخته بودند
دیدم ز فرس خونی و زخمی قمر افتاد
یکباره سر و پای وجودم همگی سوخت
آندم که حسین بر سر نعش پسر افتاد
جانسوزتر از آن همه دردی که کشیدم
دیدم سر شش ماهه چو گل، از شجر افتاد
یک خنجر غرقابه به خون دیدم و مُردم
آن لحظه که بر گودی مقتل نظر افتاد
گوئی که همه بال ملائک ز شرر سوخت
تا بر تن هر خیمه ز کینه شرر افتاد
ای وای که من آرزوی مرگ نمودم
آن لحظه که جان پدرم در خطر افتاد
افتاد ز بس روی زمین، عمه رقیه
صد خرمن آتش به دل و بر جگر افتاد
صد بار بمیرم بِه از آن تا که ببینم
چشم پدرم بر سر و بر تشت زر افتاد
با این همه دردی که نهان در دل من شد
دیگر شجر زندگیم از ثمر افتاد

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/12/14 ساعت  1:41 صبح نظر

لبم شهد و دهانم چشمه و فیض و کلامم جان
سزد با جان خود ریزم به خاک پای جانانش
امام پنجم و معصوم هفتم حضرت باقر
که تا شام ابد بادا سلام از حی منانش
لقب باقر، محمّد نام او، کنیه ابا جعفر
تعالی الله از این کنیه و این نام و عنوانش
رجال علم از صبح ازل، مرهون گفتارش
جهان فضل تا شام ابد، مدیون احسانش
سجود آورده خلقت از پی تعظیم بر خاکش
سلام آورده جابر از رسول حسن سبحانش
عجب نبود اگر در باغ رضوان پای بگذارد
اگر در حشر، شیطان دست خود آرد به دامانش
عجب نی گر شفا بخشد نگاهش چشم جابر را
که هر کس درد دارد خاک کوی اوست درمانش
چراغ روشن دل‌هاست قبر بی چراغ او
چه غم گر نیست شمع و آستان و سقف و ایوانش
نسیمی از بقیعش روح بخشد صد مسیحا را
سزد بر کسب فیض از طور آید پور عمرانش
ضریحش کعبه ی دل بود و ایوانش بهشت جان
الهی بشکند دستی که آخر کرد ویرانش
شنیدی لال شد یک لحظه دانشمند نصرانی
میان جمع در پیش بیان و نطق و برهانش
کی‌ام من تا ثنای حضرتش را خوانم و گویم
خدا باشد ثناگویش، نبی باید ثناخوانش
فروغ دانشش بگرفت چون خورشید، عالم را
که هم انوار ایمان بود و هم اسرار قرآنش
گهی دادند در اوج جلالت نسبت کفرش
گهی بستند بهتان و گهی بردند زندانش
ولی عصر در شب‌های تاریک است، زوارش
تمام خلق عالم پشت دیوارند مهمانش
کنار قبر او جرات ندارد زائری هرگز
که ریزد قطره ی اشکی بر او از چشم گریانش
مگو در روضه‌اش شمع و چراغی نیست، می‌بینم
که باشد هر دلی تا بامدادان شمع سوزانش
به عهد کودکی از خورد سالی دید جدش را
که مانده روی زخم سینه، جای سم اسبانش
اگر در روز محشر هم ببینی ماه رویش را
نشان تشنگی پیداست بر لب‌های عطشانش
دوید از بس که با پای برهنه در دل صحرا
کف پا شد چو دل مجروح، از خار مغیلانش
دریغا آخر از زهر جفا کردند مسمومش
نهان با پیکرش در خاک شد غم‌های پنهانش
بوَد در شعله ی جانسوز، نظم «میثمش» پیدا
غم نـاگفتـه و سـوز دل و رنج فـراوانش

 

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/12/14 ساعت  1:37 صبح نظر

=============================

سوغات ما از کربلا درد و محن بود
پژمردگیّ لاله های در چمن بود
من تشنگی در خیمه را احساس کردم
یاد از دو دست خونی عباس کردم
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جد غریبم را بریدند
من دیده ام در وقت تشییع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغی پر شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه
گر چه که من مسموم از زهر هشامم
من کُشته ی ویرانه ای در شهر شامم
دیدم که پر می زند همسنگر من
در خاطرم شد زنده یاد مادر من

 

=============================

مانده داغی عظیم بر جگرت
عکس راسی به نیزه،در نظرت

سر بازار شام و بزم شراب
چه بلاهایی آمده به سرت!؟

هر شب جمعه خون دل خوردی
پای ذکر مصیبت پدرت

پای روضه به جای قطره ی اشک
خون و خونابه ریخت از بصرت

می توان دید عکس زینب را
بین قاب کبود چشم ترت

سوختی سرو باغ فاطمیون
زهر آتش زده به برگ وبرت

گر گرفته فضای حجره ی تان
تحت تاثیر آه شعله ورت

مهر و تسبیح کربلایت را
داده ای ارثیه به گل پسرت
وحید قاسمی

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/12/14 ساعت  1:35 صبح نظر

السلام علیک یا باقر العلوم (ع)  »

 

وصّی پنجم پیغمبر خدائی تو

خزانه کرم و جود ذوالعطائی تو

بسوی مقصد والای انبیاء، توحید

به ما سوای خداوند رهنمائی تو

تو باقری و شکافنده علوم توئی

کتاب روشن و گویای کبریائی تو

نه شیعه را تو فقط مقتدا و سالاری

به انبیاء سلف نیز مقتدایی تو

صفای زمزم و بیت و صفائی و مروه

حقیقت حجر و کعبه و منائی تو

سلام ختم رسل را شنیدی از جابر

چرا که نور دو چشمان مصطفائی تو

نظیر دو گل گلزار مصطفی حسنین

سرور سینه زهرا و مرتضائی تو

به صولتی چو علی و به عصمتی زهرا

حسین هیبت و در علم مجتبائی تو

به وقت بندگی و موقع دعا چو پدر

اگرچه روح عبودّیت و دعائی تو

سه ساله بودی و همراه سیّدالشهدا

شریک نهضت خونین کربالئی تو

====================

بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی

در التهاب آهِ خودت آب می شوی

می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

هر چند زهر قلب تو را پاره پاره کرد
اما به یاد کرب و بلا گریه می کنی

اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گریه می کنی

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود
با ناله های وا عطشا گریه می کنی

با یاد روزهای اسارت چه می کشی ؟
هر شب بدون چون و چرا گریه می کنی

با یاد زلفِ خونی سرهای نی سوار
هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی

هم پای نیزه ها همه جا گریه کرده ای
هم با تمام مرثیه ها گریه می کنی

دیگر بس است « چشم ترت درد می کند ! »  
از بس که غرق اشک عزا گریه می کنی

یوسف رحیمی




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/12/14 ساعت  1:34 صبح نظر

السلام علیک یا باقر العلوم (ع)  »

 

وصّی پنجم پیغمبر خدائی تو

خزانه کرم و جود ذوالعطائی تو

بسوی مقصد والای انبیاء، توحید

به ما سوای خداوند رهنمائی تو

تو باقری و شکافنده علوم توئی

کتاب روشن و گویای کبریائی تو

نه شیعه را تو فقط مقتدا و سالاری

به انبیاء سلف نیز مقتدایی تو

صفای زمزم و بیت و صفائی و مروه

حقیقت حجر و کعبه و منائی تو

سلام ختم رسل را شنیدی از جابر

چرا که نور دو چشمان مصطفائی تو

نظیر دو گل گلزار مصطفی حسنین

سرور سینه زهرا و مرتضائی تو

به صولتی چو علی و به عصمتی زهرا

حسین هیبت و در علم مجتبائی تو

به وقت بندگی و موقع دعا چو پدر

اگرچه روح عبودّیت و دعائی تو

سه ساله بودی و همراه سیّدالشهدا

شریک نهضت خونین کربالئی تو

====================

بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی

در التهاب آهِ خودت آب می شوی

می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

هر چند زهر قلب تو را پاره پاره کرد
اما به یاد کرب و بلا گریه می کنی

اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گریه می کنی

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود
با ناله های وا عطشا گریه می کنی

با یاد روزهای اسارت چه می کشی ؟
هر شب بدون چون و چرا گریه می کنی

با یاد زلفِ خونی سرهای نی سوار
هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی

هم پای نیزه ها همه جا گریه کرده ای
هم با تمام مرثیه ها گریه می کنی

دیگر بس است « چشم ترت درد می کند ! »  
از بس که غرق اشک عزا گریه می کنی

یوسف رحیمی




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/12/14 ساعت  1:34 صبح نظر

=============================

سوغات ما از کربلا درد و محن بود
پژمردگیّ لاله های در چمن بود
من تشنگی در خیمه را احساس کردم
یاد از دو دست خونی عباس کردم
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جد غریبم را بریدند
من دیده ام در وقت تشییع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغی پر شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه
گر چه که من مسموم از زهر هشامم
من کُشته ی ویرانه ای در شهر شامم
دیدم که پر می زند همسنگر من
در خاطرم شد زنده یاد مادر من

 

=============================

مانده داغی عظیم بر جگرت
عکس راسی به نیزه،در نظرت

سر بازار شام و بزم شراب
چه بلاهایی آمده به سرت!؟

هر شب جمعه خون دل خوردی
پای ذکر مصیبت پدرت

پای روضه به جای قطره ی اشک
خون و خونابه ریخت از بصرت

می توان دید عکس زینب را
بین قاب کبود چشم ترت

سوختی سرو باغ فاطمیون
زهر آتش زده به برگ وبرت

گر گرفته فضای حجره ی تان
تحت تاثیر آه شعله ورت

مهر و تسبیح کربلایت را
داده ای ارثیه به گل پسرت
وحید قاسمی

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/12/14 ساعت  1:34 صبح نظر

=============================

سوغات ما از کربلا درد و محن بود
پژمردگیّ لاله های در چمن بود
من تشنگی در خیمه را احساس کردم
یاد از دو دست خونی عباس کردم
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جد غریبم را بریدند
من دیده ام در وقت تشییع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغی پر شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه
گر چه که من مسموم از زهر هشامم
من کُشته ی ویرانه ای در شهر شامم
دیدم که پر می زند همسنگر من
در خاطرم شد زنده یاد مادر من

 

=============================

مانده داغی عظیم بر جگرت
عکس راسی به نیزه،در نظرت

سر بازار شام و بزم شراب
چه بلاهایی آمده به سرت!؟

هر شب جمعه خون دل خوردی
پای ذکر مصیبت پدرت

پای روضه به جای قطره ی اشک
خون و خونابه ریخت از بصرت

می توان دید عکس زینب را
بین قاب کبود چشم ترت

سوختی سرو باغ فاطمیون
زهر آتش زده به برگ وبرت

گر گرفته فضای حجره ی تان
تحت تاثیر آه شعله ورت

مهر و تسبیح کربلایت را
داده ای ارثیه به گل پسرت
وحید قاسمی

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/12/14 ساعت  1:34 صبح نظر

خاک بقیعت دل جلا، ای یادگار کربلا
قدرش فزون تر از طلا، ای یادگار کربلا
شمعی شدی در زندگی، روشن نمودی سوختی
غم ها کشیدی از بلا، ای یادگار کربلا
ای آنکه در کرب و بلا، گفتی به عمه رازها
کن راز زینب برملا، ای یادگار کربلا
ای همصدای کودکان، همبازی بنت الحسین
کی می زنی دل را صلا، ای یادگار کربلا
ای آشنا با تشنگی، ای هم صدای العطش
دل بردی از اهل ولا، ای یادگار کربلا
ای آنکه بین حجره ات، در لحظه های آخرین
ذکرت حسین و کربلا، ای یادگار کربلا
فطرس به شام ماتمت، آخر چه گوید از غمت
چشمش به گریه مبتلا، ای یادگار کربلا

    ========================

اندوه بلای تو شده قاتلم ای یار
شد آتش داغت همه ی حاصلم ای یار
در غصه اسیرم، در زمزمه هستم
من زائر رویت، یا فاطمه هستم
 *****
دیدم بخدا بر نوک نی جد غریبم
وا... ندانی که چه آن لحظه کشیدم
من رنج اسیری، دیدم به دو صد آه
در قافله بودم، با عمه به همراه
*****
من گر چه که مسموم از آن زهر جفایم
اما بخدا کشته ی ویرانه ی شامم
بار سفر خود، بسته ام خدایا
از درد و غم و رنج، خسته ام خدایا

==============================

 

یاد دارم که کربلا بودم
از غریبی چه ناله ها کردم
جسم جدم میان مقتل بود
با رقیه چه گریه ها کردم
******
یاد دارم که باب بیمارم
خون دل از عدوی کین می خورد
خواست جد من کند یاری
لیک ناگهان زمین می خورد
******
یاد دارم که بزم شرم یزید
خیزران آتشی بر این دل زد
من خودم با دو چشم خود دیدم
عمه سر را به چوب محمل زد
******
یاد دارم که در خرابه ی شام
بر دلم کوه عقده ها مانده
آمدم من مدینه اما وای
عمه‌ی من رقیه جا مانده

 

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در شنبه 89/12/14 ساعت  1:31 صبح نظر

<      1   2      

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir