سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

 

 

خشک شدن دست نوازنده

 

محمد بن ریان نقل می کند : مامون برای رسیدن به هدفش (بدنام کردن حضرت
امام جواد(ع) ) همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد(ع) به کار برد اما هیچ کدام از
آنها برای وی سودی نداشت .

به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (ع)،
صد کنیز زیبا را انتخاب کرد که هر یک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند .مامون
به کنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به
او خوشامد گویند .کنیزکان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی
به آنها نکرد .

در دربار مامون مردی به نام مخارق که ریشی بلند وصوتی خوش داشت و عود
می نواخت وجود داشت . وی به مامون گفت من توان آنرا دارم که نقشه ات را - وادار کردن
حضرت به لهو و لعب - عملی سازم .

از اینرو در مقابل امام جواد (ع) نشست و شروع به خواندن آواز کرد. کسانی
که در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامیکه مخارق شروع به نواختن عود و
آواز خوانی کرد، امام جواد (ع) سر مبارک خود را متوجه او کرد و بر وی نهیب زد و فرمود:
"اتق الله یا ذالعثنون " از خدا بترس ای ریش بلند . دست مخارق از حرکت ایستاد
، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد.

روزی مامون از بلایی که بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال کرد . مخارق
پاسخ داد چون امام جواد(ع) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد که
دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت .

الکافی ،ج1،ص 494 - اثبات الهداة ،ج3 ،ص332 - مدینة المعاجز ،ج7 ،ص
303 - حلیة الابرار ،ج4،ص565 - الوافی ،ج3،ص 828 - المناقب ،ج4 ،ص396 - البحار ،ج50،ص61

 

 

 

شهادت عصا بر امامت

 

یحیی بن اکثم از علمای دربار عباسی می گوید :

روزی برای زیارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم که امام جواد (ع) را دیدم،
با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره کردم ، همه را پاسخ داد. به او گفتم : خواستم
از شما چیزی بپرسم اما شرم دارم از پرسش.

امام فرمودند : بدون آنکه سئوالت را بپرسی من پاسخ آنرا می دهم . تو میخواهی
بپرسی امام کیست ؟

گفتم : آری به خدا سوگند همین است ؟!

فرمود: منم

گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید ؟

در این لحظه عصایی که در دست امام بود به سخن آمد و گفت :

" اّنه مولایی امام هذا الزمان و هو الحجة "همانا مولای من
حجت خداوامام این زمان است.

 

 

الکافی ،ج1،ص 353 - الامام الجواد (ع) من المهد الی اللحد ، ص 72

 

 

 

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/8/12 ساعت  2:20 صبح نظر


تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir