سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

 

 

 

 

 

مجمع الذاکرین بیت اباصالح(عج) مشهد مقدس

تلفن راهنما

09157000042---------09156000041




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  3:3 صبح نظر

 

 

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  3:0 صبح نظر

طلوع کن ای آفتاب پنهانی

 

 

اگر او بیاید ...

جهان با فروغ جمال عالم آرایش منور گردد.

راه‌ها امن شود.

ثروت به طور مساوى تقسیم گردد.

همه گنج‌ها را استخراج نماید.

جهان در آسایش و آرامش بى نظیر قرار گیرد.

همگان از حکومت ‏حضرتش خشنود باشند.

زمین برکاتش را خارج سازد.

پرچم اسلام بر فراز گیتى به اهتزار در آید.

امت اسلامى مجد و عظمت فوق العاده‏اى پیدا کند.

حکومت‌هاى جابرانه ریشه کن شوند.

شرق و غرب جهان به تسخیر آن حضرت در آید.

فرهنگ بشرى به والاترین حد خود برسد.

جهان در ثروت و آبادانى غوطه‏ور شود.

انسان‌ها از رشد عقلانى برخوردار شوند.

همه بدعت‌هاى جاهلى ریشه کن شود.

کینه توزى و دغل‌بازى رخت‏ بر بندد.

امتیازهاى طبقاتى از بین برود.

روابط انسان‌ها بر اساس صفا و وفا استوار گردد.

نیاز همگان برطرف شود و کسى حاضر به پذیرش زکات نباشد.

همگان در دل خود احساس بى نیازى کنند.

نشانى از شرک و کفر در روى زمین باقى نماند.

همه گردنکشان در برابر آن حضرت تسلیم شوند.

قلب مؤمن از فولاد استوارتر شود.

مردم آرزو کنند که اى کاش نیاکانشان زنده بودند و آن روز فرخنده را مى‏دیدند.

عدالت در همه‏ جا گسترده شود، احدى مورد ستم قرار نگیرد.

شیعیان در عصر ظهور از شیر دلیرتر و از شمشیر برنده‏تر شوند.

در روى زمین ویرانه‏اى نمى‏ماند، جز این که آباد گردد.

منبع:

به نقل از: کتاب روزگار رهایى، على اکبر مهدى‏پور، (ویرایش دوم)، ص 7- 10.




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:57 صبح نظر

کاش صاحب برسد...

 

انسان درخت توحید است میوه ی این درخت ظهور صفات خدایی است وتا این ثمره را نداده کامل نیست حد کمال انسان این است که به خدا برسد یعنی مظهر صفات حق شود

پس سعی کنیم که صفات خدایی در ما زنده شود: او کریم است ما هم کریم باشیم . او رحیم است ما هم رحیم باشیم. او ستار است ما هم ستار باشیم......

اگر می خواهی خدا تو را صدا کند قدری معرفت پیدا کن و با او معامله کن......

                                   

زهر چه غیر یار استغفر الله                            ز بود  مستعار  استغفر الله

دمی کان بگذرد بی یاد رویش                         از آن دم بی شمار استغفرالله

زبان کان تر به ذکر دوست نبود                        ز سرش  الحذر  استغفر الله

سر آمد عمر ویک ساعت زغفلت                       نگشتم هوشیار استغفر الله

جوانی رفت وپیری هم سر آمد                         نکردم هیچ کار استغفر الله

 

 

 

بر گرفته از کتای کیمیای محبت




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:55 صبح نظر

به گوشم مژده ای دوش از سما شد

که ظاهر از افق ماه خدا شد

دلا بیدار شو از خواب غفلت

که سر زد از افق صبح سعادت

در رحمت به روی ما گشودند

به مهمانی حق دعوت نمودند

ندا آمد ز درگاه الهی

مشو نومید گرچه رو سیاهی

بیا ای بنده شرمنده من

مرو جای دگر ای بنده من

دهم من در پناه خود پناهت

ببخشم از کرم جرم وگناهت

خدایا آمدم با رو سیاهی

پناهم ده پناهم ده الهی

چو بحر رحمتت یلبد طلاطم

نماید صاحب خود را گنه گم

همیشه عفو بخشش هست کارت

 مشو راضی که سوزم من به نارت

خداوندا تو امضا کن براتم

بده از آتش دوزخ نجاتم

دل غرق گناهم منجلی کن

منور با تولای علی (ع)کن

ببخشا جرم وتقصیر (هنرور)

بحق مرتضی ساقی کوثر




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:54 صبح نظر

گذشت افطار و هنگام سحر شد

نیامد یارم و خاکم به سر شد

 نیامد ساقی میخانه دوست

خماری کم نگشت و بیشتر شد

 به امیدی که حتماً خواهد آمد

دو چشمم دوخته بر پای در شد

 به پای سرو ناز سر بلندم

سر افتاده ‏ام افتاده ‏تر شد

 نه تنها من ز پا افتاده ‏ام، نی

ز هجرانت جدا کوه از کمر شد

 اگر آیی چه آهی و چه سنگی

ببین آیینه هم اهل خطر شد

 به یاد آفتاب افتاده هر صبح

که شبنم دامنش یک ذره ‏تر شد

 شقایق گونه بر دل بود داغی

فراق باغبان داغی دگر شد

 به پایت آنقدر انگور می ‏ریخت

که شاخ تاک چشمم بی ثمر شد

 نفهمیدم سحر کی آمد و رفت

نیامد یارم و خاکم به سر شد




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:53 صبح نظر

یارب زتو امروز عطا می طلبم

هشیاری و بخشش و عطا می طلبم

مقبولی روزه و نماز و طاعات

از درگه لطفت به دعا می طلبم

 

یارب چو در این ماه تو را مهمانم

کن دور زخشم و هم عذابت جانم

نزدیکم کن به آنچه خوشنودی توست

توفق بده به خواندن قرآنم

 

 

امروز به خویش ده پناهم یا رب

تا مغفرت از در تو خواهم یا رب

ده در صف صالحان قرارم امروز

از باب کرم بخش گناهم امروز

 

یارب من عصیان زده را خوار مکن

با قهر به کیفرم گرفتار مکن

کن دور زمن به لطف،نار غضبت

هر چند که مستحقم آزار مکن

 

 

یارب چو تو آرزوی مشتاقانی

کن رحمت واسعت مرا ارزانی

خود باش دلیل راه من تا سایم

در باب رضا به درگهت پیشانی




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:52 صبح نظر

و علیک السلام یا شهر اللّه الاکبر

 رمضان گذشت از من چه کنم که بینوایم

دل من ز حبّ دنیا نگذشت ای خدایم

 تبعات هر گناهم شده بود سدّ راهم

تو به من عطا نمودی که نباشد ادعایم

 چو شدم گدای کویت شده ‏ام خجل ز رویت

تو نشسته ‏ای کنارم که روا کنی دعایم

 متزلزل است بارم به کجا کشیده کارم

چه وداع اشکباری، شده آتشین بکامم

 به کجا روم خدایا پس از این سحر، سحرها

شب جمعه ‏ای بیاید که به سوی تو بیایم

 بفدای میزبانی که به وقت میهمانی

به بر گدا نشست و بر خویش داد جایم

 چه دعای باصفایی، چه رفیق باوفایی

چه خدای آشنایی که نمود آشنایم

 چه دعای افتتاحی چه دو چشم پر سلاحی

چه توسلی چه ذکری چه بگویم ای خدایم

 چه دمی چه نوحه خوانی چه شبی چه گریه ‏هایی

چه غمی چه روضه ‏هایی که تو کرده ‏ای عطایم

 به صفای لیلة القدر به جمال نیمه بدر

تو خریدی آبرویم که گدای هل اتایم

 تو از این خمارخانه بنمودی ‏ام روانه

دل شب مدینه بردی که غلام مجتبایم

 به شب نزول قرآن، به شکاف فرق فرقان

به دلم نشست قرآن چو نمود علی صدایم

 به علی و زینبینش به محبت حسینش

بنویس جان زهرا که شهید کربلایم

 بنویس جان مهدی که منم از آن مهدی

بخدا قسم خدایا که نشان دهم وفایم




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:52 صبح نظر

کاش می آمدی تا ویران کنی کاخ غفلتمان را ...

 

هر صبح مبکنم به ظهورت دعا بیا

ای آشنای خلوت هر آشنا بیا

هر پنجره به سوی پای شما موج میزند

ای روح پر طلاتم دریا بیا




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:51 صبح نظر

 

 

نازنین آمد و دستی به دل ما زد ورفت

پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

 

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

 

درد بی عشقی ما دید ودریغش آمد

آتش شوق درین جان شکیبا زد ورفت

 

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد؟

که چو برق آمد و در خشک وتر ما زد و رفت؟

 

رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد

چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت!

 

بودآیا که زدیوانه ی خود یاد کند

آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

 

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

عقل فریاد بر آورد وبه صحرا زد و رفت




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در یکشنبه 89/5/31 ساعت  2:50 صبح نظر

   1   2   3   4   5   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir